معنی ثَبَتَ - جستجوی لغت در جدول جو
ثَبَتَ
اثبات کردن، ثابت
ادامه...
اِثبات کَردَن، ثابِت
دیکشنری عربی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
رَبَطَ
باند زدن، پیوند، بستن به، کمربند بستن، بستن، اتّحاد دادن، بسته شدن، رباط زدن، رابطه برقرار کردن
ادامه...
باند زَدَن، پِیوَند، بَستَن بِه، کَمَربَند بَستَن، بَستَن، اِتِّحاد دادَن، بَستِه شُدَن، رُباط زَدَن، رابِطِه بَرقَرار کَردَن
دیکشنری عربی به فارسی
طَبَقَ
لایه گذاشتن، ظرف
ادامه...
لایِه گُذاشتَن، ظَرف
دیکشنری عربی به فارسی
طَبَعَ
چاپ کردن، چاپ کنید
ادامه...
چاپ کَردَن، چاپ کُنید
دیکشنری عربی به فارسی
طَبَخَ
پختن، برای پختن
ادامه...
پُختَن، بَرایِ پُختَن
دیکشنری عربی به فارسی
سَبَكَ
مسیر دادن، ریخته گری
ادامه...
مَسیر دادَن، ریختِه گَری
دیکشنری عربی به فارسی
سَبَقَ
سبقت گرفتن، قبل از، پیشی گرفتن
ادامه...
سِبقَت گِرِفتَن، قَبل اَز، پیشی گِرِفتَن
دیکشنری عربی به فارسی
رَبَّتَ
به آرامی ضربه زدن، نوازش کردن
ادامه...
بِه آرامی ضَربِه زَدَن، نَوَازِش کَردَن
دیکشنری عربی به فارسی
شَبَكَ
تور انداختن، او تور زد، شبکه سازی کردن
ادامه...
تور اَنداختَن، او تور زَد، شَبَکِه سازی کَردَن
دیکشنری عربی به فارسی
ضَبَطَ
تنظیم کردن، تنظیم کنید
ادامه...
تَنظِیم کَردَن، تَنظِیم کُنید
دیکشنری عربی به فارسی
كَبَسَ
فشرده کردن، فشرده
ادامه...
فِشُردِه کَردَن، فِشُردِه
دیکشنری عربی به فارسی
غَفَتَ
چرت زدن، او به خوٰاب رفت
ادامه...
چُرت زَدَن، او بِه خوٰاب رَفت
دیکشنری عربی به فارسی
فَتَتَ
آشفته کردن، دلتنگش شدی، پاره کردن
ادامه...
آشُفتِه کَردَن، دِلتَنگَش شُدی، پارِه کَردَن
دیکشنری عربی به فارسی
هَبَطَ
فرود آمدن، او افتاد، افتادن، افت کردن
ادامه...
فُرود آمَدَن، او اُفتاد، اُفتادَن، اُفت کَردَن
دیکشنری عربی به فارسی
نَحَتَ
مجسّمه ساختن، کنده کاری
ادامه...
مُجَسَّمِه ساختَن، کَندِه کاری
دیکشنری عربی به فارسی
نَبَحَ
پارس کردن، پارس کرد
ادامه...
پارس کَردَن، پارس کَرد
دیکشنری عربی به فارسی
صَمَتَ
ساکت کردن، سکوت
ادامه...
ساکِت کَردَن، سُکوت
دیکشنری عربی به فارسی
صَبَرَ
صبر کردن، صبر، تحمّل کردن
ادامه...
صَبر کَردَن، صَبر، تَحَمُّل کَردَن
دیکشنری عربی به فارسی
ثَبَّتَ
محکم کردن، ثابت، ثابت کردن، ثبات دادن
ادامه...
مُحکَم کَردَن، ثابِت، ثابِت کَردَن، ثُبات دادَن
دیکشنری عربی به فارسی
جَبَسَ
گچ کاری کردن، گچ
ادامه...
گَچ کاری کَردَن، گَچ
دیکشنری عربی به فارسی
نَبَتَ
روییدن، جوانه زد
ادامه...
روییدَن، جَوانِه زَد
دیکشنری عربی به فارسی
أَثبَتَ
حفظ کردن، ثابت کنید
ادامه...
حِفظ کَردَن، ثابِت کُنید
دیکشنری عربی به فارسی
حَبَكَ
رشته کردن، او شما را دوست داشت
ادامه...
رِشتِه کَردَن، او شُما را دوست داشت
دیکشنری عربی به فارسی
حَبَسَ
کپّه کردن، حبس، بازداشت کردن، حبس کردن، محبوس کردن
ادامه...
کُپِّه کَردَن، حَبس، بازداشت کَردَن، حَبس کَردَن، مَحبوس کَردَن
دیکشنری عربی به فارسی
خَبَزَ
پختن، نان، کیک پختن
ادامه...
پُختَن، نان، کِیک پُختَن
دیکشنری عربی به فارسی
ذَبَحَ
کشتن، ذبح
ادامه...
کُشتَن، ذِبح
دیکشنری عربی به فارسی
ثَقَبَ
سوراخ کردن، سوراخ
ادامه...
سوراخ کَردَن، سوراخ
دیکشنری عربی به فارسی
صَبَغَ
رنگ کردن، رنگ
ادامه...
رَنگ کَردَن، رَنگ
دیکشنری عربی به فارسی
ثَبَات
استحکام، ثبات، پایداری
ادامه...
اِستِحکام، ثُبات، پایداری
دیکشنری عربی به فارسی
ثَابَرَ
پافشاری کردن، تداوم داشته باشد
ادامه...
پافِشاری کَردَن، تَدَاوُم داشتِه باشَد
دیکشنری عربی به فارسی
عَبَسَ
چهره در هم کشیدن، اخم کرد، عبوس کردن
ادامه...
چِهرِه دَر هَم کِشیدَن، اَخم کَرد، عَبوس کَردَن
دیکشنری عربی به فارسی
عَبَرَ
عبور کردن، از طریق، عبور کردن از رودخانه
ادامه...
عُبور کَردَن، اَز طَریق، عُبور کَردَن اَز رودخانِه
دیکشنری عربی به فارسی
عَبَدَ
پرستش کردن، برده
ادامه...
پَرَستِش کَردَن، بَردِه
دیکشنری عربی به فارسی
صَحَتَ
فریاد زدن، او فریاد زد
ادامه...
فَریاد زَدَن، او فَریاد زَد
دیکشنری عربی به فارسی
نَمَتَ
رشد کردن، من خوٰابیدم
ادامه...
رُشد کَردَن، مَن خوٰابیدَم
دیکشنری عربی به فارسی