معنی حَبَسَ حَبَسَ کپّه کردن، حبس، بازداشت کردن، حبس کردن، محبوس کردن کُپِّه کَردَن، حَبس، بازداشت کَردَن، حَبس کَردَن، مَحبوس کَردَن دیکشنری عربی به فارسی