معنی نَبَتَ
نَبَتَ
روییدن، جوانه زد
دیکشنری عربی به فارسی
واژههای مرتبط با نَبَتَ
ثَبَتَ
ثَبَتَ
اِثبات کَردَن، ثابِت
دیکشنری عربی به فارسی
نَحَتَ
نَحَتَ
مُجَسَّمِه ساختَن، کَندِه کاری
دیکشنری عربی به فارسی
نَبَحَ
نَبَحَ
پارس کَردَن، پارس کَرد
دیکشنری عربی به فارسی
نَمَتَ
نَمَتَ
رُشد کَردَن، مَن خوٰابیدَم
دیکشنری عربی به فارسی
أَثبَتَ
أَثبَتَ
حِفظ کَردَن، ثابِت کُنید
دیکشنری عربی به فارسی
حَبَكَ
حَبَكَ
رِشتِه کَردَن، او شُما را دوست داشت
دیکشنری عربی به فارسی
حَبَسَ
حَبَسَ
کُپِّه کَردَن، حَبس، بازداشت کَردَن، حَبس کَردَن، مَحبوس کَردَن
دیکشنری عربی به فارسی
خَبَزَ
خَبَزَ
پُختَن، نان، کِیک پُختَن
دیکشنری عربی به فارسی
ذَبَحَ
ذَبَحَ
کُشتَن، ذِبح
دیکشنری عربی به فارسی