معنی ثَبَتَ
ثَبَتَ
اثبات کردن، ثابت
دیکشنری عربی به فارسی
واژههای مرتبط با ثَبَتَ
ثَبَّتَ
ثَبَّتَ
مُحکَم کَردَن، ثابِت، ثابِت کَردَن، ثُبات دادَن
دیکشنری عربی به فارسی
نَبَتَ
نَبَتَ
روییدَن، جَوانِه زَد
دیکشنری عربی به فارسی
أَثبَتَ
أَثبَتَ
حِفظ کَردَن، ثابِت کُنید
دیکشنری عربی به فارسی
حَبَكَ
حَبَكَ
رِشتِه کَردَن، او شُما را دوست داشت
دیکشنری عربی به فارسی
حَبَسَ
حَبَسَ
کُپِّه کَردَن، حَبس، بازداشت کَردَن، حَبس کَردَن، مَحبوس کَردَن
دیکشنری عربی به فارسی
خَبَزَ
خَبَزَ
پُختَن، نان، کِیک پُختَن
دیکشنری عربی به فارسی
ذَبَحَ
ذَبَحَ
کُشتَن، ذِبح
دیکشنری عربی به فارسی
جَبَسَ
جَبَسَ
گَچ کاری کَردَن، گَچ
دیکشنری عربی به فارسی
ثَقَبَ
ثَقَبَ
سوراخ کَردَن، سوراخ
دیکشنری عربی به فارسی