معنی شَبَكَ
شَبَكَ
تور انداختن، او تور زد، شبکه سازی کردن
دیکشنری عربی به فارسی
واژههای مرتبط با شَبَكَ
حَبَكَ
حَبَكَ
رِشتِه کَردَن، او شُما را دوست داشت
دیکشنری عربی به فارسی
سَبَكَ
سَبَكَ
مَسیر دادَن، ریختِه گَری
دیکشنری عربی به فارسی
أَربَكَ
أَربَكَ
سَردَرگُم کَردَن، ژِست گِرِفتَن، مُضطَرِب کَردَن
دیکشنری عربی به فارسی
حَرَكَ
حَرَكَ
چَرخاندَن، او هَم زَد
دیکشنری عربی به فارسی
حَبَسَ
حَبَسَ
کُپِّه کَردَن، حَبس، بازداشت کَردَن، حَبس کَردَن، مَحبوس کَردَن
دیکشنری عربی به فارسی
خَبَزَ
خَبَزَ
پُختَن، نان، کِیک پُختَن
دیکشنری عربی به فارسی
ذَبَحَ
ذَبَحَ
کُشتَن، ذِبح
دیکشنری عربی به فارسی
جَبَسَ
جَبَسَ
گَچ کاری کَردَن، گَچ
دیکشنری عربی به فارسی
تَرَكَ
تَرَكَ
رَها کَردَن، تَرک کَردَن، صَرفِ نَظَر کَردَن، کِنارِ گُذاشتَن
دیکشنری عربی به فارسی