معنی ذَبَحَ
ذَبَحَ
کشتن، ذبح
دیکشنری عربی به فارسی
واژههای مرتبط با ذَبَحَ
نَبَحَ
نَبَحَ
پارس کَردَن، پارس کَرد
دیکشنری عربی به فارسی
حَبَكَ
حَبَكَ
رِشتِه کَردَن، او شُما را دوست داشت
دیکشنری عربی به فارسی
حَبَسَ
حَبَسَ
کُپِّه کَردَن، حَبس، بازداشت کَردَن، حَبس کَردَن، مَحبوس کَردَن
دیکشنری عربی به فارسی
خَبَزَ
خَبَزَ
پُختَن، نان، کِیک پُختَن
دیکشنری عربی به فارسی
رَابَحَ
رَابَحَ
سود بُردَن، بَرَندِه
دیکشنری عربی به فارسی
ذَهَبَ
ذَهَبَ
رَفتَن، طَلا
دیکشنری عربی به فارسی
ذَكَرَ
ذَكَرَ
ذِکر کَردَن، مَرد
دیکشنری عربی به فارسی
ذَبُلَ
ذَبُلَ
خُشک شُدَن، پَژمُردِه
دیکشنری عربی به فارسی
جَرَحَ
جَرَحَ
آسیب زَدَن، جِراحَت، زور زَدَن، زَخم بَرداشتَن، زَخم زَدَن
دیکشنری عربی به فارسی