معنی ضَبَطَ - جستجوی لغت در جدول جو
ضَبَطَ
تنظیم کردن، تنظیم کنید
ادامه...
تَنظِیم کَردَن، تَنظِیم کُنید
دیکشنری عربی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
سَبَكَ
مسیر دادن، ریخته گری
ادامه...
مَسیر دادَن، ریختِه گَری
دیکشنری عربی به فارسی
ضَبَاب
مه آلودگی، مه، مه آلود
ادامه...
مِه آلودِگی، مِه، مِه آلود
دیکشنری عربی به فارسی
ضَاغَطَ
مجبور کردن، فورواردر
ادامه...
مَجبور کَردَن، فُورواردِر
دیکشنری عربی به فارسی
طَبَقَ
لایه گذاشتن، ظرف
ادامه...
لایِه گُذاشتَن، ظَرف
دیکشنری عربی به فارسی
طَبَعَ
چاپ کردن، چاپ کنید
ادامه...
چاپ کَردَن، چاپ کُنید
دیکشنری عربی به فارسی
طَبَخَ
پختن، برای پختن
ادامه...
پُختَن، بَرایِ پُختَن
دیکشنری عربی به فارسی
شَرَطَ
شرط قرار دادن، وضعیت، پلیس را نظارت کردن، تعیین کردن
ادامه...
شَرط قَرار دادَن، وَضعِیَت، پُلیس را نَظارَت کَردَن، تَعیین کَردَن
دیکشنری عربی به فارسی
سَبَقَ
سبقت گرفتن، قبل از، پیشی گرفتن
ادامه...
سِبقَت گِرِفتَن، قَبل اَز، پیشی گِرِفتَن
دیکشنری عربی به فارسی
صَبَرَ
صبر کردن، صبر، تحمّل کردن
ادامه...
صَبر کَردَن، صَبر، تَحَمُّل کَردَن
دیکشنری عربی به فارسی
شَبَكَ
تور انداختن، او تور زد، شبکه سازی کردن
ادامه...
تور اَنداختَن، او تور زَد، شَبَکِه سازی کَردَن
دیکشنری عربی به فارسی
سَقَطَ
سقوط کردن، او افتاد، زمین خوردن، به زمین افتادن
ادامه...
سُقوط کَردَن، او اُفتاد، زَمین خُوردَن، بِه زَمین اُفتادَن
دیکشنری عربی به فارسی
كَبَسَ
فشرده کردن، فشرده
ادامه...
فِشُردِه کَردَن، فِشُردِه
دیکشنری عربی به فارسی
هَابَطَ
تنزّل دادن، او پایین رفت
ادامه...
تَنَزُّل دادَن، او پایین رَفت
دیکشنری عربی به فارسی
نَبَحَ
پارس کردن، پارس کرد
ادامه...
پارس کَردَن، پارس کَرد
دیکشنری عربی به فارسی
نَبَتَ
روییدن، جوانه زد
ادامه...
روییدَن، جَوانِه زَد
دیکشنری عربی به فارسی
ضَرَبَ
زدن، ضربه زدن، چکّش زدن، سیلی زدن، ضرب کردن، کوبیدن، با ضربه کشتن، تنیس زدن
ادامه...
زَدَن، ضَربِه زَدَن، چَکُّش زَدَن، سیلی زَدَن، ضَرب کَردَن، کوبیدَن، با ضَربِه کُشتَن، تِنیس زَدَن
دیکشنری عربی به فارسی
صَبَغَ
رنگ کردن، رنگ
ادامه...
رَنگ کَردَن، رَنگ
دیکشنری عربی به فارسی
ضَغَطَ
فشرده کردن، فشار، فشار دادن، فشار آوردن، فشردن
ادامه...
فِشُردِه کَردَن، فِشار، فِشار دادَن، فِشار آوَردَن، فِشُردَن
دیکشنری عربی به فارسی
خَلَطَ
آماده کردن، مخلوط کردن، آشفته کردن، ترکیب کردن
ادامه...
آمادِه کَردَن، مَخلوط کَردَن، آشُفتِه کَردَن، تَرکیب کَردَن
دیکشنری عربی به فارسی
رَبَطَ
باند زدن، پیوند، بستن به، کمربند بستن، بستن، اتّحاد دادن، بسته شدن، رباط زدن، رابطه برقرار کردن
ادامه...
باند زَدَن، پِیوَند، بَستَن بِه، کَمَربَند بَستَن، بَستَن، اِتِّحاد دادَن، بَستِه شُدَن، رُباط زَدَن، رابِطِه بَرقَرار کَردَن
دیکشنری عربی به فارسی
هَبَطَ
فرود آمدن، او افتاد، افتادن، افت کردن
ادامه...
فُرود آمَدَن، او اُفتاد، اُفتادَن، اُفت کَردَن
دیکشنری عربی به فارسی
أَحبَطَ
ناامید کردن، او ناامید شده بود
ادامه...
نااُمید کَردَن، او نااُمید شُدِه بود
دیکشنری عربی به فارسی
بَسَطَ
فرش کردن، تمدید کنید
ادامه...
فَرش کَردَن، تَمدِید کُنید
دیکشنری عربی به فارسی
حَبَكَ
رشته کردن، او شما را دوست داشت
ادامه...
رِشتِه کَردَن، او شُما را دوست داشت
دیکشنری عربی به فارسی
حَبَسَ
کپّه کردن، حبس، بازداشت کردن، حبس کردن، محبوس کردن
ادامه...
کُپِّه کَردَن، حَبس، بازداشت کَردَن، حَبس کَردَن، مَحبوس کَردَن
دیکشنری عربی به فارسی
خَبَزَ
پختن، نان، کیک پختن
ادامه...
پُختَن، نان، کِیک پُختَن
دیکشنری عربی به فارسی
عَبَدَ
پرستش کردن، برده
ادامه...
پَرَستِش کَردَن، بَردِه
دیکشنری عربی به فارسی
رَابَطَ
پیوند دادن، پیوند
ادامه...
پِیوَند دادَن، پِیوَند
دیکشنری عربی به فارسی
ذَبَحَ
کشتن، ذبح
ادامه...
کُشتَن، ذِبح
دیکشنری عربی به فارسی
جَبَسَ
گچ کاری کردن، گچ
ادامه...
گَچ کاری کَردَن، گَچ
دیکشنری عربی به فارسی
ثَبَتَ
اثبات کردن، ثابت
ادامه...
اِثبات کَردَن، ثابِت
دیکشنری عربی به فارسی
عَبَسَ
چهره در هم کشیدن، اخم کرد، عبوس کردن
ادامه...
چِهرِه دَر هَم کِشیدَن، اَخم کَرد، عَبوس کَردَن
دیکشنری عربی به فارسی
عَبَرَ
عبور کردن، از طریق، عبور کردن از رودخانه
ادامه...
عُبور کَردَن، اَز طَریق، عُبور کَردَن اَز رودخانِه
دیکشنری عربی به فارسی
ضَبَطَ النَّغمَةَ
تنظیم کردن لحن، لحن را تنظیم کنید
ادامه...
تَنظِیم کَردَن لَحن، لَحن را تَنظِیم کُنید
دیکشنری عربی به فارسی