- رَكَّبَ
- دنده گذاری کردن، او نصب کرد، ترکیب کردن، پیکربندی کردن، نصب کردن، لوله کشیدن، رگبار زدن
معنی رَكَّبَ - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
در نظر گرفتن، فکر کردن، دوباره فکر کردن
پارک کردن، تاسیس کرد
مجوّز دادن، او مجوّز داد
به آرامی ضربه زدن، نوازش کردن
خاموش کردن، مسکّن
نشت کردن، ازدحام
قطبی کردن، قطب
طعم دادن، طعم و مزّه
ترساندن، او وحشت کرده بود، وحشت زدگی ایجاد کردن
جستجو کردن، فضولی
رفت و آمد کردن، سوار شد، سریع دویدن، صعود کردن، سواری کردن، زین گذاشتن
انباشته کردن، او انباشته شد
زانو زدن، زانو زد
دویدن آرام، برای اجرا، دور رفتن
سانسور کردن، او تماشا کرد
رسمی کردن، هزینه
علّت آوردن، یک دلیل
پایین زدن، لگد زدن
خرابکاری کردن، خراب شده
فشار وارد کردن، برای تمرکز، بانک کردن
مرطوب کردن، مرطوب
خوش آمد گفتن، او استقبال کرد
سر و سامان کردن، مرتّب کردن، آهنگسازی کردن، ترتیب دادن، رتبه بندی کردن، دوباره مرتّب کردن
تأیید کردن، او تأیید کرد، دوباره تاکید کردن
مربّی کردن، مسیر
نظارت کردن، تماشا کن، تماشا کردن
توانا کردن، فعّال شد
طلا کردن، طلا
مشکل کردن، دشوار است
برعکس کردن، معکوس
چشم بند کردن، عصب
تنبیه کردن، او شکنجه کرد، عذاب دادن، شکنجه دادن
تشکیل دادن، ظاهر، شکل دادن
ریختن، او ریخت