جدول جو
جدول جو

معنی رَكَّبَ - جستجوی لغت در جدول جو

رَكَّبَ
دنده گذاری کردن، او نصب کرد، ترکیب کردن، پیکربندی کردن، نصب کردن، لوله کشیدن، رگبار زدن
دیکشنری عربی به فارسی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

در نظر گرفتن، فکر کردن، دوباره فکر کردن
دیکشنری عربی به فارسی
پارک کردن، تاسیس کرد
دیکشنری عربی به فارسی
مجوّز دادن، او مجوّز داد
دیکشنری عربی به فارسی
به آرامی ضربه زدن، نوازش کردن
دیکشنری عربی به فارسی
خاموش کردن، مسکّن
دیکشنری عربی به فارسی
نشت کردن، ازدحام
دیکشنری عربی به فارسی
قطبی کردن، قطب
دیکشنری عربی به فارسی
طعم دادن، طعم و مزّه
دیکشنری عربی به فارسی
ترساندن، او وحشت کرده بود، وحشت زدگی ایجاد کردن
دیکشنری عربی به فارسی
جستجو کردن، فضولی
دیکشنری عربی به فارسی
رفت و آمد کردن، سوار شد، سریع دویدن، صعود کردن، سواری کردن، زین گذاشتن
دیکشنری عربی به فارسی
انباشته کردن، او انباشته شد
دیکشنری عربی به فارسی
زانو زدن، زانو زد
دیکشنری عربی به فارسی
دویدن آرام، برای اجرا، دور رفتن
دیکشنری عربی به فارسی
سانسور کردن، او تماشا کرد
دیکشنری عربی به فارسی
رسمی کردن، هزینه
دیکشنری عربی به فارسی
علّت آوردن، یک دلیل
دیکشنری عربی به فارسی
پایین زدن، لگد زدن
دیکشنری عربی به فارسی
خرابکاری کردن، خراب شده
دیکشنری عربی به فارسی
فشار وارد کردن، برای تمرکز، بانک کردن
دیکشنری عربی به فارسی
مرطوب کردن، مرطوب
دیکشنری عربی به فارسی
خوش آمد گفتن، او استقبال کرد
دیکشنری عربی به فارسی
سر و سامان کردن، مرتّب کردن، آهنگسازی کردن، ترتیب دادن، رتبه بندی کردن، دوباره مرتّب کردن
دیکشنری عربی به فارسی
تأیید کردن، او تأیید کرد، دوباره تاکید کردن
دیکشنری عربی به فارسی
مربّی کردن، مسیر
دیکشنری عربی به فارسی
نظارت کردن، تماشا کن، تماشا کردن
دیکشنری عربی به فارسی
توانا کردن، فعّال شد
دیکشنری عربی به فارسی
طلا کردن، طلا
دیکشنری عربی به فارسی
مشکل کردن، دشوار است
دیکشنری عربی به فارسی
برعکس کردن، معکوس
دیکشنری عربی به فارسی
چشم بند کردن، عصب
دیکشنری عربی به فارسی
تنبیه کردن، او شکنجه کرد، عذاب دادن، شکنجه دادن
دیکشنری عربی به فارسی
تشکیل دادن، ظاهر، شکل دادن
دیکشنری عربی به فارسی
ریختن، او ریخت
دیکشنری عربی به فارسی