معنی قَطَّبَ
قَطَّبَ
قطبی کردن، قطب
دیکشنری عربی به فارسی
واژههای مرتبط با قَطَّبَ
رَطَّبَ
رَطَّبَ
مَرطوب کَردَن، مَرطوب
دیکشنری عربی به فارسی
قَطَّعَ
قَطَّعَ
تِکِّه تِکِّه کَردَن، بُریدَن، تِکِّه کَردَن
دیکشنری عربی به فارسی
قَطَّرَ
قَطَّرَ
بُطری کَردَن، قُطر، تَقطِیر کَردَن
دیکشنری عربی به فارسی
بَطَّأَ
بَطَّأَ
کُند کَردَن، سُرعَتَش را کَم کَرد
دیکشنری عربی به فارسی
حَطَّمَ
حَطَّمَ
ویران کَردَن، او شِکَست
دیکشنری عربی به فارسی
دَرَّبَ
دَرَّبَ
مُرَبّی کَردَن، مَسیر
دیکشنری عربی به فارسی
خَطَّطَ
خَطَّطَ
طَرح ریزی کَردَن، او بَرنامِه ریزی کَرد، بَرنامِه ریزی کَردَن
دیکشنری عربی به فارسی
خَرَّبَ
خَرَّبَ
خَرابکاری کَردَن، خَراب شُدِه
دیکشنری عربی به فارسی
ذَهَّبَ
ذَهَّبَ
طَلا کَردَن، طَلا
دیکشنری عربی به فارسی