معنی رَتَّبَ رَتَّبَ سر و سامان کردن، مرتّب کردن، آهنگسازی کردن، ترتیب دادن، رتبه بندی کردن، دوباره مرتّب کردن سَر و سامان کَردَن، مُرَتَّب کَردَن، آهَنگسازی کَردَن، تَرتِیب دادَن، رُتبِه بَندی کَردَن، دُوبارِه مُرَتَّب کَردَن دیکشنری عربی به فارسی