معنی رَبَّى - جستجوی لغت در جدول جو
رَبَّى
پرورش دادن، او مطرح کرد
ادامه...
پَروَرِش دادَن، او مَطرَح کَرد
دیکشنری عربی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
هَجَّى
هجّی کردن، طنز کرد
ادامه...
هِجّی کَردَن، طَنز کَرد
دیکشنری عربی به فارسی
رَدَّ
رد کردن، برای پاسخ دادن، جواب تند دادن
ادامه...
رَد کَردَن، بَرایِ پاسُخ دادَن، جَواب تُند دادَن
دیکشنری عربی به فارسی
رَشَّ
پاشیدن، اسپری، پاشیده، پر پرواز کردن، اسپری کردن
ادامه...
پاشیدَن، اِسپَری، پاشیدِه، پَر پَرواز کَردَن، اِسپَری کَردَن
دیکشنری عربی به فارسی
رَصَّ
پشته کردن، پشته، کاشی گذاشتن
ادامه...
پُشتِه کَردَن، پُشتِه، کاشی گُذاشتَن
دیکشنری عربی به فارسی
رَعَى
پرستاری کردن، چرا، حمایت کردن
ادامه...
پَرَستاری کَردَن، چِرا، حِمایَت کَردَن
دیکشنری عربی به فارسی
رَفَّ
قفسه گذاشتن، قفسه، لرزیدن
ادامه...
قَفَسِه گُذاشتَن، قَفَسِه، لَرزیدَن
دیکشنری عربی به فارسی
رَقَّ
نازک کردن، پوست پوست، رقیق کردن
ادامه...
نَازُک کَردَن، پوست پوست، رَقیق کَردَن
دیکشنری عربی به فارسی
رَمَى
پرتاب کردن، پرتاب، دور انداختن، شلّیک کردن، انداختن، نیزه انداختن
ادامه...
پَرتاب کَردَن، پَرتاب، دور اَنداختَن، شِلّیک کَردَن، اَنداختَن، نِیزِه اَنداختَن
دیکشنری عربی به فارسی
رَنَّ
زنگ زدن، زنگ خورد
ادامه...
زَنگ زَدَن، زَنگ خُورد
دیکشنری عربی به فارسی
رَوَى
شرح دادن، او روایت کرد، خاموش کردن
ادامه...
شَرح دادَن، او رِوایَت کَرد، خاموش کَردَن
دیکشنری عربی به فارسی
سَبَّ
توهین کردن، فحش داد
ادامه...
تَوهِین کَردَن، فُحش داد
دیکشنری عربی به فارسی
صَبَّ
ریختن، برای ریختن، مرغ را چرب کردن
ادامه...
ریختَن، بَرایِ ریختَن، مُرغ را چَرب کَردَن
دیکشنری عربی به فارسی
أَبَّ
فرزند داشتن، بابا
ادامه...
فَرزَند داشتَن، بابا
دیکشنری عربی به فارسی
رَأَى
دیدن، نظر
ادامه...
دیدَن، نَظَر
دیکشنری عربی به فارسی
يَبقَى
ماندن، باقی می ماند
ادامه...
ماندَن، باقی می مانَد
دیکشنری عربی به فارسی
رَقَّى
ترویج کردن، او ارتقاء داد
ادامه...
تَرویج کَردَن، او اِرتِقاء داد
دیکشنری عربی به فارسی
غَشَّى
ابری کردن، بیهوش شد
ادامه...
اَبری کَردَن، بیهوش شُد
دیکشنری عربی به فارسی
غَطَّى
کلاه گذاشتن، پوشش، لعاب زدن، پوشش دادن، پوشاندن، در بر گرفتن، سقف پوشاندن، پرده بستن
ادامه...
کُلاه گُذاشتَن، پوشِش، لُعاب زَدَن، پوشِش دادَن، پوشاندَن، دَر بَر گِرِفتَن، سَقف پوشاندَن، پَردِه بَستَن
دیکشنری عربی به فارسی
غَنَّى
خوٰاندن، ثروتمند
ادامه...
خوٰاندَن، ثَروَتمَند
دیکشنری عربی به فارسی
لَغَّى
بی اثر کردن، او لغو کرد
ادامه...
بی اَثَر کَردَن، او لَغو کَرد
دیکشنری عربی به فارسی
سَمَّى
نامگذاری کردن، او تماس گرفت، نام گذاشتن
ادامه...
نامگُذاری کَردَن، او تَماس گِرِفت، نام گُذاشتَن
دیکشنری عربی به فارسی
رَبَّتَ
به آرامی ضربه زدن، نوازش کردن
ادامه...
بِه آرامی ضَربِه زَدَن، نَوَازِش کَردَن
دیکشنری عربی به فارسی
عَزَّى
دلداری دادن، تسلیت
ادامه...
دِلداری دادَن، تَسلیت
دیکشنری عربی به فارسی
صَفَّى
آب کشیدن، او فیلتر کرد
ادامه...
آب کِشیدَن، او فیلتِر کَرد
دیکشنری عربی به فارسی
ضَحَّى
قربانی کردن، او فداکاری کرد
ادامه...
قُربانی کَردَن، او فَداکاری کَرد
دیکشنری عربی به فارسی
أَبقَى
نگه داشتن، من می مانم، جاودانه کردن
ادامه...
نِگَه داشتَن، مَن مِی مانَم، جاودانِه کَردَن
دیکشنری عربی به فارسی
رَاضَى
آرام کردن، راضی است
ادامه...
آرام کَردَن، راضی اَست
دیکشنری عربی به فارسی
رَاعَى
مراقبت کردن، او مراقبت کرد
ادامه...
مُراقِبَت کَردَن، او مُراقِبَت کَرد
دیکشنری عربی به فارسی
حَبَّة
دانه داری، دانه
ادامه...
دانِه داری، دانِه
دیکشنری عربی به فارسی
أَدَّى
انجام دادن، انجام شد
ادامه...
اَنجام دادَن، اَنجام شُد
دیکشنری عربی به فارسی
رَجَّ
تکان شدید دادن، تکان دهید، ترساندن، لرزاندن، لرزیدن
ادامه...
تِکان شَدید دادَن، تِکان دَهید، تَرساندَن، لَرزاندَن، لَرزیدَن
دیکشنری عربی به فارسی