جدول جو
جدول جو

معنی رَبَّى - جستجوی لغت در جدول جو

رَبَّى
پرورش دادن، او مطرح کرد
دیکشنری عربی به فارسی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

هجّی کردن، طنز کرد
دیکشنری عربی به فارسی
رد کردن، برای پاسخ دادن، جواب تند دادن
دیکشنری عربی به فارسی
پاشیدن، اسپری، پاشیده، پر پرواز کردن، اسپری کردن
دیکشنری عربی به فارسی
پشته کردن، پشته، کاشی گذاشتن
دیکشنری عربی به فارسی
پرستاری کردن، چرا، حمایت کردن
دیکشنری عربی به فارسی
قفسه گذاشتن، قفسه، لرزیدن
دیکشنری عربی به فارسی
نازک کردن، پوست پوست، رقیق کردن
دیکشنری عربی به فارسی
پرتاب کردن، پرتاب، دور انداختن، شلّیک کردن، انداختن، نیزه انداختن
دیکشنری عربی به فارسی
زنگ زدن، زنگ خورد
دیکشنری عربی به فارسی
شرح دادن، او روایت کرد، خاموش کردن
دیکشنری عربی به فارسی
توهین کردن، فحش داد
دیکشنری عربی به فارسی
ریختن، برای ریختن، مرغ را چرب کردن
دیکشنری عربی به فارسی
فرزند داشتن، بابا
دیکشنری عربی به فارسی
دیدن، نظر
دیکشنری عربی به فارسی
ماندن، باقی می ماند
دیکشنری عربی به فارسی
ترویج کردن، او ارتقاء داد
دیکشنری عربی به فارسی
ابری کردن، بیهوش شد
دیکشنری عربی به فارسی
کلاه گذاشتن، پوشش، لعاب زدن، پوشش دادن، پوشاندن، در بر گرفتن، سقف پوشاندن، پرده بستن
دیکشنری عربی به فارسی
خوٰاندن، ثروتمند
دیکشنری عربی به فارسی
بی اثر کردن، او لغو کرد
دیکشنری عربی به فارسی
نامگذاری کردن، او تماس گرفت، نام گذاشتن
دیکشنری عربی به فارسی
به آرامی ضربه زدن، نوازش کردن
دیکشنری عربی به فارسی
دلداری دادن، تسلیت
دیکشنری عربی به فارسی
آب کشیدن، او فیلتر کرد
دیکشنری عربی به فارسی
قربانی کردن، او فداکاری کرد
دیکشنری عربی به فارسی
نگه داشتن، من می مانم، جاودانه کردن
دیکشنری عربی به فارسی
آرام کردن، راضی است
دیکشنری عربی به فارسی
مراقبت کردن، او مراقبت کرد
دیکشنری عربی به فارسی
دانه داری، دانه
دیکشنری عربی به فارسی
انجام دادن، انجام شد
دیکشنری عربی به فارسی
تکان شدید دادن، تکان دهید، ترساندن، لرزاندن، لرزیدن
دیکشنری عربی به فارسی