معنی رَقَّى
رَقَّى
ترویج کردن، او ارتقاء داد
دیکشنری عربی به فارسی
واژههای مرتبط با رَقَّى
رَبَّى
رَبَّى
پَروَرِش دادَن، او مَطرَح کَرد
دیکشنری عربی به فارسی
رَقَّ
رَقَّ
نَازُک کَردَن، پوست پوست، رَقیق کَردَن
دیکشنری عربی به فارسی
أَقوَى
أَقوَى
قَوی تَرین، قَوی تَر
دیکشنری عربی به فارسی
أَقصَى
أَقصَى
بیشتَرین، حَدّاکثَر
دیکشنری عربی به فارسی
أَدَّى
أَدَّى
اَنجام دادَن، اَنجام شُد
دیکشنری عربی به فارسی
دَقَّة
دَقَّة
ریزبینی، دِقَّت
دیکشنری عربی به فارسی
رَاعَى
رَاعَى
مُراقِبَت کَردَن، او مُراقِبَت کَرد
دیکشنری عربی به فارسی
رَاضَى
رَاضَى
آرام کَردَن، راضی اَست
دیکشنری عربی به فارسی
ضَحَّى
ضَحَّى
قُربانی کَردَن، او فَداکاری کَرد
دیکشنری عربی به فارسی