معنی رَبَّى
رَبَّى
پرورش دادن، او مطرح کرد
دیکشنری عربی به فارسی
واژههای مرتبط با رَبَّى
رَقَّى
رَقَّى
تَرویج کَردَن، او اِرتِقاء داد
دیکشنری عربی به فارسی
أَدَّى
أَدَّى
اَنجام دادَن، اَنجام شُد
دیکشنری عربی به فارسی
حَبَّة
حَبَّة
دانِه داری، دانِه
دیکشنری عربی به فارسی
رَاعَى
رَاعَى
مُراقِبَت کَردَن، او مُراقِبَت کَرد
دیکشنری عربی به فارسی
رَاضَى
رَاضَى
آرام کَردَن، راضی اَست
دیکشنری عربی به فارسی
أَبقَى
أَبقَى
نِگَه داشتَن، مَن مِی مانَم، جاودانِه کَردَن
دیکشنری عربی به فارسی
ضَحَّى
ضَحَّى
قُربانی کَردَن، او فَداکاری کَرد
دیکشنری عربی به فارسی
صَفَّى
صَفَّى
آب کِشیدَن، او فیلتِر کَرد
دیکشنری عربی به فارسی
عَزَّى
عَزَّى
دِلداری دادَن، تَسلیت
دیکشنری عربی به فارسی