معنی أَبقَى
أَبقَى
نگه داشتن، من می مانم، جاودانه کردن
دیکشنری عربی به فارسی
واژههای مرتبط با أَبقَى
أَلقَى
أَلقَى
لَقَب دادَن، او پَرتاب کَرد
دیکشنری عربی به فارسی
يَبقَى
يَبقَى
ماندَن، باقی می مانَد
دیکشنری عربی به فارسی
أَلغَى
أَلغَى
لَغو کَردَن، لَغو کُنید
دیکشنری عربی به فارسی
أَقوَى
أَقوَى
قَوی تَرین، قَوی تَر
دیکشنری عربی به فارسی
أَقصَى
أَقصَى
بیشتَرین، حَدّاکثَر
دیکشنری عربی به فارسی
أَعمَى
أَعمَى
کور
دیکشنری عربی به فارسی
أَعلَى
أَعلَى
بالاتَرین، بالاتَر
دیکشنری عربی به فارسی
أَعطَى
أَعطَى
اِعتِبار دادَن، دادَن
دیکشنری عربی به فارسی
أَدنَى
أَدنَى
پایین تَر، حَدِّاَقَلّ
دیکشنری عربی به فارسی