معنی رَنَّ
رَنَّ
زنگ زدن، زنگ خورد
دیکشنری عربی به فارسی
واژههای مرتبط با رَنَّ
ظَنَّ
ظَنَّ
گُمان کَردَن، او فِکر کَرد
دیکشنری عربی به فارسی
رَقَّ
رَقَّ
نَازُک کَردَن، پوست پوست، رَقیق کَردَن
دیکشنری عربی به فارسی
رَفَّ
رَفَّ
قَفَسِه گُذاشتَن، قَفَسِه، لَرزیدَن
دیکشنری عربی به فارسی
رَصَّ
رَصَّ
پُشتِه کَردَن، پُشتِه، کاشی گُذاشتَن
دیکشنری عربی به فارسی
رَشَّ
رَشَّ
پاشیدَن، اِسپَری، پاشیدِه، پَر پَرواز کَردَن، اِسپَری کَردَن
دیکشنری عربی به فارسی
رَدَّ
رَدَّ
رَد کَردَن، بَرایِ پاسُخ دادَن، جَواب تُند دادَن
دیکشنری عربی به فارسی
رَجَّ
رَجَّ
تِکان شَدید دادَن، تِکان دَهید، تَرساندَن، لَرزاندَن، لَرزیدَن
دیکشنری عربی به فارسی