جدول جو
جدول جو

معنی فَسَاد - جستجوی لغت در جدول جو

فَسَاد
فسادگری، فساد
دیکشنری عربی به فارسی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فرساد
تصویر فرساد
(پسرانه)
حکیم، دانشمند، دانا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فساد
تصویر فساد
تباه شدن، تباهی، پوسیدگی، فتنه، آشوب، ظلم، لهو ولعب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فساد
تصویر فساد
تباه شدن، تباهی، بستم گرفتن مال کسی را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فاساد
تصویر فاساد
فرانسوی هشتی، نما رو کار در ساختمان، سر در
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فساد
تصویر فساد
((فَ یا فِ))
تباه شدن، متلاشی شدن، از بین رفتن، تباهی، خرابی، نابودی، فتنه، آشوب، لهو و لعب، کینه، دشمنی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فساد
تصویر فساد
پوسیدگی، تباهی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فساد
تصویر فساد
Corruption, Depravation, Immorality, Profligacy, Rancidness, Rottenness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
corruption, dépravation, immoralité, débauche, ranceur, (FR) pourriture
دیکشنری فارسی به فرانسوی
corrupción, depravación, inmoralidad, derroche, rancidez, (ES) podredumbre
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
корупція , розпуста , аморальність , марнотратство , гниль , гниль
دیکشنری فارسی به اوکراینی
korupcja, deprawacja, niemoralność, rozrzutność, zgnilizna, (PL) gnicie
دیکشنری فارسی به لهستانی
پهلو گرفتن، لنگر انداخته است
دیکشنری عربی به فارسی
коррупция , развращение , аморальность , расточительство , гниль , гниль
دیکشنری فارسی به روسی
corrupção, depravação, imoralidade, desperdício, ranço, (PT) podridão
دیکشنری فارسی به پرتغالی
corruzione, depravazione, immoralità, dissolutezza, rancidità, (IT) decomposizione
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
corruptie, verderving, immoraliteit, verkwisting, bederf, (NL) verrotting
دیکشنری فارسی به هلندی
Korruption, Verderbtheit, Unmoral, Zügellosigkeit, Ranzigkeit, (DE) Verrottung
دیکشنری فارسی به آلمانی
رشک، حسادت کردن
دیکشنری عربی به فارسی
خلا، پوچی
دیکشنری عربی به فارسی
بی قانونی، فساد در قانون
دیکشنری عربی به فارسی
بی طرفی
دیکشنری عربی به فارسی
سرسختی، تجهیزات
دیکشنری عربی به فارسی
بی نظمی، سرریز
دیکشنری عربی به فارسی
فسادپذیری، فساد اداری
دیکشنری عربی به فارسی
فورانی، جوشان
دیکشنری عربی به فارسی
بی نظمی ایجاد کردن، آشفتگی، آلوده کردن، به هم ریختن، گندیدن، خراب کردن
دیکشنری عربی به فارسی
آسیب زدن، باطل کرد
دیکشنری عربی به فارسی
فضا دادن، پاک کرد
دیکشنری عربی به فارسی
چپ، سمت چپ
دیکشنری عربی به فارسی
भ्रष्टाचार , भ्रष्टाचार , अनैतिकता , विलासिता , सड़न , सड़न
دیکشنری فارسی به هندی