- فروچکیدن
- قطره قطره ریختن
معنی فروچکیدن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
چکیدن، به پایین چکیدن، قطره قطره ریختن
بپایین چکیدن فرو ریختن، چکیدن
چیدن، برچیدن، ترتیب دادن، ساز دادن
داخل کردن چیزی درون چیزی یا جایی، گستردن، ریختن، پایین آوردن، چیدن یا ریزانیدن بار درخت یا گل
داخل کردن چیزی را در جایی یا در چیزی، فرو افکندن انداختن، بیرون ریختن خالی کردن، خاموش کردن (چراغ و مانند آن)
چیدن
نگهداشتن زمام مرکوب: سر منزل فراغت نتوان ز دست دادن ای ساروان فرو کش کاین ره کران ندارد. (حافظ 86) توضیح فروکش در بیت فوق بهمان معنی قف و انزل است درین بیت حافظ: احادیا لجمال الحبیب قف و انزل که نیست صبر جمیلم ز اشتیاق جمال، اقامت کردن در جایی ماندن
((~. هِ دَ))
فرهنگ فارسی معین
پایین گذاشتن، بر زمین گذاشتن، آویزان کردن، فرو افتادن، سست شدن، آویزان شدن، فروهشتن
پایین کشیدن، فرود آوردن، به زیر آوردن، عنان مرکب کشیدن و در جایی فرود آمدن، برای مثال سرمنزل فراغت نتوان ز دست دادن / ای ساروان فروکش کاین ره کران ندارد (حافظ - ۲۶۰)
حفر کردن
چروک یافتن پرچین و چروک گردیدن
مقابل خریدن، واگذار کردن چیزی به کسی در ازای دریافت پول
جمع کردن پس کشیدن
فروختن: زودتر استر فروشید آن حریص یافت از غم و ز زیان آن دم محیص
جویدن اشیای سفت و سخت مانند قند
روشن کردن، روشن شدن، درخشان شدن، روشن کردن آتش یا چراغ و امثال آن، افروختن، افروزاندن، فروختن، افروزان، افروزیدن
ناصاف و دارای چین و شکن شدن، چروک خوردن، چروک برداشتن، چروک شدن
Crumple
смять
zerknittern
зморщувати
pomarszczyć
amassar
sgualcire
arrugar
froisser
kreuken
menggulung