جدول جو
جدول جو

معنی فروچکاندن

فروچکاندن(دُشْ تَ)
فروریختن. چکانیدن:
به تیر مژه ز آهن فروچکاند خون
چنانکه میر به پولاد سنگ از دل سنگ.
فرخی
لغت نامه دهخدا