معنی فروچیدن فروچیدن (دُشْ کَ دَ) بر زمین چیدن و به ترتیب در جای خود قرار دادن. (یادداشت بخط مؤلف) : پس عرصه بیفکند و فروچیدش مهره هر زخم که او میزد بس کارگر آمد. سوزنی. رجوع به چیدن شود لغت نامه دهخدا