جدول جو
جدول جو

معنی فرو کردن

فرو کردن
داخل کردن چیزی درون چیزی یا جایی، گستردن، ریختن، پایین آوردن، چیدن یا ریزانیدن بار درخت یا گل
تصویری از فرو کردن
تصویر فرو کردن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با فرو کردن

فرو کردن

فرو کردن
داخل کردن چیزی را در جایی یا در چیزی، فرو افکندن انداختن، بیرون ریختن خالی کردن، خاموش کردن (چراغ و مانند آن)
فرهنگ لغت هوشیار

درو کردن

درو کردن
بریدن گیاهان از روی زمین با داس یا ماشین درو، درویدن
درو کردن
فرهنگ فارسی عمید