جدول جو
جدول جو

معنی kuvuna - جستجوی لغت در جدول جو

kuvuna
محصول برداشت کردن، برداشت، برداشت کردن
دیکشنری سواحیلی به فارسی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

بو کردن، بوییدن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
افتخار کردن، برای افتخار کردن، زیبایی پر زرق و برق
دیکشنری سواحیلی به فارسی
پرچم بلند کردن، بالا بردن، بلند کردن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
لگام زدن، لمس کردن، دست زدن به، هل دادن، زدن، تحریک کردن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
لغو کردن، حذف کنید، باطل کردن، حذف کردن، پاک کردن، لغو
دیکشنری سواحیلی به فارسی
متورّم، لاف زدن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
برهنه کردن، آشکار کردن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
خرید کردن، برای خرید، خریداری کردن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
حذف کردن، چیدن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
باند زدن، سریع، بستن، بسته بندی کردن، محصور کردن، حبس کردن، نصب کردن، قفل کردن، بستن به
دیکشنری سواحیلی به فارسی
خانگی کردن، پرورش دادن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
بوی بد دادن، بوییدن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
ترور کردن، برای کشتن او
دیکشنری سواحیلی به فارسی
کاشتن، ترویج کنند، پرورش دادن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
دم زدن، تا کردن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
ابداع کردن، طرّاحی، طرّاحی کردن، مدل کردن، نوآوری کردن، آرایش کردن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
جذب کننده، جالب، فریفتن، جذب کردن، جذّاب، جذّابیت، فریبندگی، مجار کردن، قانع کننده، دلربا، وسوسه انگیز، دلنشین
دیکشنری سواحیلی به فارسی
جذبه کردن، کشیدن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
فشرده کردن، تنگ، متناسب بودن، له کردن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
شکستن، برای شکستن، منحل کردن، نقض کردن، قطع کردن، پاره کردن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
عبوری شده، عبور کردن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
نشت کردن، نشتی، چکّه کردن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
خراشیدن، غرغر کردن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
چهره در هم کشیدن، بداخلاق، عبوس کردن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
گرفتار کردن، ماهیگیری کردن، ماهی گرفتن، تور انداختن، کندن، گرفتن، لباس درآوردن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
ممنوع کردن، جلوگیری کند، ممانعت کردن، مسدود کردن، بافر شدن، بازداشت کردن، محرّک، بازدارندگی، بازدارنده، مخالفت کردن، پیشگیری، مانع شدن، عایق بندی کردن، جلوگیری کردن، محدود کردن، تحریم کردن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
ارسال کردن، برای ارسال، پخش کردن، فرستادن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
پرواز کردن، پرواز کن، پریدن، پرش، پرش زا، پرش کردن، جهش کردن، جست و خیز کردن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
پریس کردن، بافتن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
ترکیب کردن، برای ایجاد، پیکربندی کردن، تشکیل دادن، ایجاد کردن، اختراع کردن، شکل دادن، قالب دادن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
ریختن، پرتاب کردن، دور انداختن، دفع کردن، رها کردن، کنار گذاشتن، نیزه انداختن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
مراقبت کردن، برای مراقبت از، تأمین کردن، توجّه کردن، پرستاری کردن، نگهداری کردن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
خلاصه کردن، سرودن، تصوّر کردن، تصویب کردن، راندن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
خفه کننده، ایجاد کنید
دیکشنری سواحیلی به فارسی