معنی kuvuka
- kuvuka
- عبوری شده، عبور کردن
واژههای مرتبط با kuvuka
kuruka
- kuruka
- پَرواز کَردَن، پَرواز کُن، پَریدَن، پَرِش، پَرِش زا، پَرِش کَردَن، جَهش کَردَن، جَست و خیز کَردَن
kusuka
- kusuka
- پَریس کَردَن، بافتَن
kuvuta
- kuvuta
- جَذَبِه کَردَن، کِشیدَن
kuvuna
- kuvuna
- مَحصول بَرداشت کَردَن، بَرداشت، بَرداشت کَردَن
kuvuja
- kuvuja
- نَشت کَردَن، نَشتی، چِکِّه کَردَن
kunuka
- kunuka
- بوی بَد دادَن، بوییدَن
kuvua
- kuvua
- گِرِفتار کَردَن، ماهیگیری کَردَن، ماهی گِرِفتَن، تور اَنداختَن، کَندَن، گِرِفتَن، لِباس دَرآوَردَن
kuluçka
- kuluçka
- دَورِه نَهُفتِگی، جوجِه کِشی
kuamka
- kuamka
- بیدار بودَن، بیدار شُو، جادو کَردَن، بیدار شُدَن