جدول جو
جدول جو

معنی نَقَّبَ - جستجوی لغت در جدول جو

نَقَّبَ
جستجو کردن، فضولی
دیکشنری عربی به فارسی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

امضا کردن، او افتاد
دیکشنری عربی به فارسی
پاک کردن، تمیز کردن
دیکشنری عربی به فارسی
هماهنگ کردن، طرح بندی
دیکشنری عربی به فارسی
نوع دادن، نوع، تنوّع دادن
دیکشنری عربی به فارسی
طعم دادن، طعم و مزّه
دیکشنری عربی به فارسی
خال خالی کردن، انتخاب می کنیم
دیکشنری عربی به فارسی
وقف کردن، توقّف، نقطه گذاری کردن
دیکشنری عربی به فارسی
حرمت گذاشتن، او احترام می گذارد
دیکشنری عربی به فارسی
قطبی کردن، قطب
دیکشنری عربی به فارسی
زمان بندی کردن، زمان
دیکشنری عربی به فارسی
سوراخ کردن، سوراخ
دیکشنری عربی به فارسی
سانسور کردن، او تماشا کرد
دیکشنری عربی به فارسی
غارت کردن، غارت
دیکشنری عربی به فارسی
پول گرفتن، انتقال، انتقال دادن، منتقل کردن، حمل و نقل کردن، رساندن، قایق رساندن
دیکشنری عربی به فارسی
خیس کردن
دیکشنری عربی به فارسی
سازماندهی کردن، او سازماندهی کرد
دیکشنری عربی به فارسی
نشت کردن، ازدحام
دیکشنری عربی به فارسی
کاوش کردن، فضولی
دیکشنری عربی به فارسی
مشکل کردن، دشوار است
دیکشنری عربی به فارسی
لکّه انداختن، پاشیدن
دیکشنری عربی به فارسی
کاهش دادن، گارد سیاه
دیکشنری عربی به فارسی
تصحیح کردن، او بررسی کرد
دیکشنری عربی به فارسی
مربّی کردن، مسیر
دیکشنری عربی به فارسی
خرابکاری کردن، خراب شده
دیکشنری عربی به فارسی
طلا کردن، طلا
دیکشنری عربی به فارسی
منطقی کردن، ذهن
دیکشنری عربی به فارسی
سر و سامان کردن، مرتّب کردن، آهنگسازی کردن، ترتیب دادن، رتبه بندی کردن، دوباره مرتّب کردن
دیکشنری عربی به فارسی
چشم بند کردن، عصب
دیکشنری عربی به فارسی
تنبیه کردن، او شکنجه کرد، عذاب دادن، شکنجه دادن
دیکشنری عربی به فارسی
علّت آوردن، یک دلیل
دیکشنری عربی به فارسی
دنده گذاری کردن، او نصب کرد، ترکیب کردن، پیکربندی کردن، نصب کردن، لوله کشیدن، رگبار زدن
دیکشنری عربی به فارسی
مرطوب کردن، مرطوب
دیکشنری عربی به فارسی
خوش آمد گفتن، او استقبال کرد
دیکشنری عربی به فارسی
حکّاکی کردن، حکّاکی، جدا کردن
دیکشنری عربی به فارسی