معنی وَقَّعَ
وَقَّعَ
امضا کردن، او افتاد
دیکشنری عربی به فارسی
واژههای مرتبط با وَقَّعَ
بَقَّعَ
بَقَّعَ
لَکِّه اَنداختَن، پاشیدَن
دیکشنری عربی به فارسی
وَقَّفَ
وَقَّفَ
وَقف کَردَن، تَوَقُّف، نُقطِه گُذاری کَردَن
دیکشنری عربی به فارسی
وَقَّرَ
وَقَّرَ
حُرمَت گُذاشتَن، او اِحتِرام مِی گُذارَد
دیکشنری عربی به فارسی
وَقَّتَ
وَقَّتَ
زَمان بَندی کَردَن، زَمان
دیکشنری عربی به فارسی
وَسَّعَ
وَسَّعَ
گُستَرِش دادَن، گُستَرِش دَهید
دیکشنری عربی به فارسی
وَزَّعَ
وَزَّعَ
تَوزِیع کَردَن، تَوزِیع کُنید
دیکشنری عربی به فارسی
وَقَعَ
وَقَعَ
رُخ دادَن، او اُفتاد
دیکشنری عربی به فارسی
أَقنَعَ
أَقنَعَ
قانِع کَردَن، او مُتِقاعِد کَرد، مُتِقاعِد کَردَن
دیکشنری عربی به فارسی
حَقَّرَ
حَقَّرَ
کاهِش دادَن، گارد سیاه
دیکشنری عربی به فارسی