- فَتِيّ
- پسری، پسر، پسرانه
معنی فَتِيّ - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مقاوم، جامد
دهان آب انداز، خوشمزه
شورشگر، دلهره، دمدمی، شوخ
با سخاوت، سخاوتمندانه
خسته کننده، یکنواخت
افسرده، خوش آهنگ
قدرتمند، قوی، محکم
قابل فهم، قابل درک است
صوتی، آوایی، مربوط به صدا، آوازی
ترسناک، فوق، طبقه بالا، به طور فراتر از آن، برتر
ثروتمند
تهوّع آور، انزجار
الزامی، فرضی
مخملی، تازه
بی همتا، منحصر به فرد
ماورایی، پیچیده
عالی، در
دوشیزه وار، پاراگوئه
پنهانی، پنهان شده است، فریبنده، مخفی، دغلکارانه
نوجوانانه، جوان
دهانی، شفاهی
درخشان، زرق و برق دار
ابزاری، به
بومی، صرفاً
حتمی، اجتناب ناپذیر
باهوش، خوشمزه، هوشمند، زیرک، زرنگ
لجوج، مایل
ذاتی، خود
ناخودآگاه، راهزنی، زیرزمینی، راهنماها
مؤمن، پارسا، پرهیزگار
آشکار، روشن، مشهود، شفّاف
پستاندار، سینه
قدیمی و کهنه، قدیمی
فاشیستی، فاشیست