جدول جو
جدول جو

معنی طَلَّقَ - جستجوی لغت در جدول جو

طَلَّقَ
طلاق گرفتن، او طلاق گرفت
دیکشنری عربی به فارسی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

نمک پاشیدن، نمک
دیکشنری عربی به فارسی
درخوٰاست دادن، درخوٰاست کردن
دیکشنری عربی به فارسی
ایجاد کردن، ایجاد کنید
دیکشنری عربی به فارسی
حلقه زدن، اصلاح، اصلاح کردن
دیکشنری عربی به فارسی
مستند کردن، اعتماد کرد
دیکشنری عربی به فارسی
ایجاد کردن، کودک
دیکشنری عربی به فارسی
هماهنگ کردن، طرح بندی
دیکشنری عربی به فارسی
فردی سازی کردن، تفاوت، تمیز دادن، تشخیص دادن
دیکشنری عربی به فارسی
پاره کردن
دیکشنری عربی به فارسی
کاهش دادن، او کم کرد
دیکشنری عربی به فارسی
کاهش دادن، او کم کرد، کم گفتن
دیکشنری عربی به فارسی
هزینه داشتن، هزینه، کمیسیون دادن
دیکشنری عربی به فارسی
تحویل دادن، صلح
دیکشنری عربی به فارسی
گمراه کردن، او گمراه کرد
دیکشنری عربی به فارسی
آویزان کردن، نظر داد، پرچم زدن
دیکشنری عربی به فارسی
محدود کردن، باریک، تنگ کردن
دیکشنری عربی به فارسی
درس دادن، علم، آموزش دادن، دوباره آموزش دادن، تدریس کردن
دیکشنری عربی به فارسی
عمیق تر کردن، عمق
دیکشنری عربی به فارسی
توسعه دادن، فاز
دیکشنری عربی به فارسی
طولانی کردن، طول
دیکشنری عربی به فارسی
پاکسازی کردن، او تطهیر کرد، پاک کردن
دیکشنری عربی به فارسی
تصویب کردن، صداقت، تأیید کردن
دیکشنری عربی به فارسی
درخشش داشتن، درخشیدن
دیکشنری عربی به فارسی
صدای بلند ایجاد کردن، او نشست
دیکشنری عربی به فارسی
تصحیح کردن، او بررسی کرد
دیکشنری عربی به فارسی
ماساژ دادن، ورز دادن
دیکشنری عربی به فارسی
لوس کردن، متنعّم کردن
دیکشنری عربی به فارسی
زحمت دادن، او گرفتار شد
دیکشنری عربی به فارسی
لایه گذاشتن، ظرف
دیکشنری عربی به فارسی