معنی حَلَقَ
حَلَقَ
حلقه زدن، اصلاح، اصلاح کردن
دیکشنری عربی به فارسی
واژههای مرتبط با حَلَقَ
حَلَمَ
حَلَمَ
رُویابافی کَردَن، رُؤیا
دیکشنری عربی به فارسی
حَلَفَ
حَلَفَ
قَسَم خُوردَن، قَسَم خُورد
دیکشنری عربی به فارسی
حَرَقَ
حَرَقَ
سوزاندَن، سوختَن، سوزاندَن جَسَد، آسیب رِساندَن با حَرارَت
دیکشنری عربی به فارسی
خَلَقَ
خَلَقَ
ایجاد کَردَن، ایجاد کُنید
دیکشنری عربی به فارسی
أَلحَقَ
أَلحَقَ
زَحمَت دادَن، او گِرِفتار شُد
دیکشنری عربی به فارسی
أَغلَقَ
أَغلَقَ
مَحصور کَردَن، بَستَن
دیکشنری عربی به فارسی
أَطلَقَ
أَطلَقَ
پَخش کَردَن، او شِلّیک کَرد، راه اَندازی کَردَن، آزاد کَردَن
دیکشنری عربی به فارسی
بَلَغَ
بَلَغَ
بِه اَوج رِسیدَن، رِسید، رِسیدَن
دیکشنری عربی به فارسی
بَلَعَ
بَلَعَ
بَلعیدَن، قورت دادَن
دیکشنری عربی به فارسی