معنی تَألَّقَ
تَألَّقَ
درخشش داشتن، درخشیدن
دیکشنری عربی به فارسی
واژههای مرتبط با تَألَّقَ
تَسلَّلَ
تَسلَّلَ
آرام حَرَکَت کَردَن، نُفوذ
دیکشنری عربی به فارسی
تَعَلَّقَ
تَعَلَّقَ
مُتِعَلِّق بودَن، او دِلبَستِه شُد
دیکشنری عربی به فارسی
تَسَلَّقَ
تَسَلَّقَ
بالا رَفتَن، پیادِه رَوی
دیکشنری عربی به فارسی
طَلَّقَ
طَلَّقَ
طَلاق گِرِفتَن، او طَلاق گِرِفت
دیکشنری عربی به فارسی
عَلَّقَ
عَلَّقَ
آویزان کَردَن، نَظَر داد، پَرچَم زَدَن
دیکشنری عربی به فارسی