- رَعَدَ
- رعد و برق زدن، رعد و برق
معنی رَعَدَ - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
زانو زدن، زانو زد
اخراج کردن، اخراج، برکنار کردن، پراندن
قرارداد بستن، یک قرارداد، گره زدن
سوزاندن، شعله
چشمک زدن، مژه
کدگذاری کردن، کد
انباشته کردن، او انباشته شد
دویدن آرام، برای اجرا، دور رفتن
مقاومت کردن، دراز کرد
وصله زدن، وصله زد
رقص چینی کردن، رقصیدن
سانسور کردن، او تماشا کرد
پرچم بلند کردن، بلند کردن، بالا بردن، ارتقا دادن، پرچم زدن
کاهش دادن، رد کردن، مخالفت کردن، انکار کردن
سنگ فرش کردن، سنگفرش، آسفالت کردن، رد شدن
زخمی کردن، او چاقو زد
صعود کردن، او بالا رفت
چرا کردن، لرزید
فاصله گرفتن، او دور شد
مشخّص کردن، او متوجّه شد
وعده دادن، یک وعده
آماده کردن، او آماده کرد
دوباره شروع کردن، او تکرار کرد، بازگرداندن
پست ارسال کردن، او فرستاد، ارسال کردن
سرد کردن، سرد
محصول برداشت کردن، او برداشت کرد، چمن زدن، برداشت کردن
پرستش کردن، برده
بددل بودن، حسادت کردن
پشتیبانی کردن، حمایت کند
بن بست کردن، یخ کرد
رئیس بودن، سر، اصلی کردن
شلّاق زدن، چرم
صاحب شدن، ساختن
ضخیم کردن، او مطالعه کرد، ذین گذاشتن