جدول جو
جدول جو

معنی رَعَدَ - جستجوی لغت در جدول جو

رَعَدَ
رعد و برق زدن، رعد و برق
دیکشنری عربی به فارسی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

زانو زدن، زانو زد
دیکشنری عربی به فارسی
اخراج کردن، اخراج، برکنار کردن، پراندن
دیکشنری عربی به فارسی
قرارداد بستن، یک قرارداد، گره زدن
دیکشنری عربی به فارسی
سوزاندن، شعله
دیکشنری عربی به فارسی
چشمک زدن، مژه
دیکشنری عربی به فارسی
کدگذاری کردن، کد
دیکشنری عربی به فارسی
انباشته کردن، او انباشته شد
دیکشنری عربی به فارسی
دویدن آرام، برای اجرا، دور رفتن
دیکشنری عربی به فارسی
مقاومت کردن، دراز کرد
دیکشنری عربی به فارسی
وصله زدن، وصله زد
دیکشنری عربی به فارسی
رقص چینی کردن، رقصیدن
دیکشنری عربی به فارسی
سانسور کردن، او تماشا کرد
دیکشنری عربی به فارسی
پرچم بلند کردن، بلند کردن، بالا بردن، ارتقا دادن، پرچم زدن
دیکشنری عربی به فارسی
کاهش دادن، رد کردن، مخالفت کردن، انکار کردن
دیکشنری عربی به فارسی
سنگ فرش کردن، سنگفرش، آسفالت کردن، رد شدن
دیکشنری عربی به فارسی
زخمی کردن، او چاقو زد
دیکشنری عربی به فارسی
صعود کردن، او بالا رفت
دیکشنری عربی به فارسی
چرا کردن، لرزید
دیکشنری عربی به فارسی
فاصله گرفتن، او دور شد
دیکشنری عربی به فارسی
مشخّص کردن، او متوجّه شد
دیکشنری عربی به فارسی
وعده دادن، یک وعده
دیکشنری عربی به فارسی
آماده کردن، او آماده کرد
دیکشنری عربی به فارسی
دوباره شروع کردن، او تکرار کرد، بازگرداندن
دیکشنری عربی به فارسی
پست ارسال کردن، او فرستاد، ارسال کردن
دیکشنری عربی به فارسی
سرد کردن، سرد
دیکشنری عربی به فارسی
محصول برداشت کردن، او برداشت کرد، چمن زدن، برداشت کردن
دیکشنری عربی به فارسی
پرستش کردن، برده
دیکشنری عربی به فارسی
بددل بودن، حسادت کردن
دیکشنری عربی به فارسی
پشتیبانی کردن، حمایت کند
دیکشنری عربی به فارسی
بن بست کردن، یخ کرد
دیکشنری عربی به فارسی
رئیس بودن، سر، اصلی کردن
دیکشنری عربی به فارسی
شلّاق زدن، چرم
دیکشنری عربی به فارسی
صاحب شدن، ساختن
دیکشنری عربی به فارسی
ضخیم کردن، او مطالعه کرد، ذین گذاشتن
دیکشنری عربی به فارسی