معنی بَرَدَ
- بَرَدَ
- سرد کردن، سرد
واژههای مرتبط با بَرَدَ
بَرَّدَ
- بَرَّدَ
- سَرد کَردَن، سَرد
بَرَقَ
- بَرَقَ
- دِرَخشیدَن، رَعد و بَرق، دِرَخشِش داشتَن
بَرَشَ
- بَرَشَ
- رَندِه کَردَن، رَندِه کَرد
بَرَزَ
- بَرَزَ
- بَرجَستِه کَردَن، او بَرجَستِه شُد، ظُهور کَردَن، بَرجَستِه بودَن
طَرَدَ
- طَرَدَ
- اِخراج کَردَن، اِخراج، بَرکِنار کَردَن، پَراندَن
أَرشَدَ
- أَرشَدَ
- مُشاوِرِه دادَن، او راهنَمایی کَرد، راهنَمایی کَردَن
أَرَادَ
- أَرَادَ
- خواستَن، او مِی خوٰاست
بَلَغَ
- بَلَغَ
- بِه اَوج رِسیدَن، رِسید، رِسیدَن
بَلَعَ
- بَلَعَ
- بَلعیدَن، قورت دادَن