معنی حَصَدَ حَصَدَ محصول برداشت کردن، او برداشت کرد، چمن زدن، برداشت کردن مَحصول بَرداشت کَردَن، او بَرداشت کَرد، چَمَن زَدَن، بَرداشت کَردَن دیکشنری عربی به فارسی