معنی ثَقَبَ - جستجوی لغت در جدول جو
ثَقَبَ
سوراخ کردن، سوراخ
ادامه...
سوراخ کَردَن، سوراخ
دیکشنری عربی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
سَكَبَ
ریختن، او ریخت
ادامه...
ریختَن، او ریخت
دیکشنری عربی به فارسی
عَصَبَ
محکم گرفتن، عصب
ادامه...
مُحکَم گِرِفتَن، عَصَب
دیکشنری عربی به فارسی
سَحَبَ
کشیدن، برای عقب نشینی، باطل کردن، پس گرفتن، زیپ کردن، بازپس کشیدن
ادامه...
کِشیدَن، بَرایِ عَقَب نِشینی، باطِل کَردَن، پَس گِرفتَن، زیپ کَردَن، بازپَس کِشیدَن
دیکشنری عربی به فارسی
رَقَعَ
وصله زدن، وصله زد
ادامه...
وَصلِه زَدَن، وَصلِه زَد
دیکشنری عربی به فارسی
رَقَصَ
رقص چینی کردن، رقصیدن
ادامه...
رَقص چینی کَردَن، رَقصیدَن
دیکشنری عربی به فارسی
شَجَبَ
مذمّت کردن، محکوم کردن، گرفتار شدن
ادامه...
مَذِمَّت کَردَن، مَحکوم کَردَن، گِرِفتار شُدَن
دیکشنری عربی به فارسی
سَلَبَ
محروم کردن، غارت
ادامه...
مَحروم کَردَن، غارَت
دیکشنری عربی به فارسی
سَقَطَ
سقوط کردن، او افتاد، زمین خوردن، به زمین افتادن
ادامه...
سُقوط کَردَن، او اُفتاد، زَمین خُوردَن، بِه زَمین اُفتادَن
دیکشنری عربی به فارسی
عَقَبَة
مانع
ادامه...
مانِع
دیکشنری عربی به فارسی
كَسَبَ
کسب کردن، کسب کنید
ادامه...
کَسب کَردَن، کَسب کُنید
دیکشنری عربی به فارسی
كَذَبَ
دروغ گفتن
ادامه...
دُروغ گُفتَن
دیکشنری عربی به فارسی
كَتَبَ
حک کردن، کتاب ها، نوشتن
ادامه...
حَک کَردَن، کِتاب ها، نِوِشتَن
دیکشنری عربی به فارسی
قَلَبَ
وارونه کردن، قلب، برگشت دادن
ادامه...
وارونِه کَردَن، قَلب، بَرگَشت دادَن
دیکشنری عربی به فارسی
غَلَبَ
غلبه کردن، او فتح کرد، غلبه پیدا کردن
ادامه...
غَلَبِه کَردَن، او فَتح کَرد، غَلَبِه پِیدا کَردَن
دیکشنری عربی به فارسی
غَضَبَ
ناراضی کردن، خشم، عصبانی کردن، خشمگین کردن
ادامه...
ناراضی کَردَن، خَشم، عَصَبانی کَردَن، خَشمگین کَردَن
دیکشنری عربی به فارسی
عَطَبَ
لنگر کردن، خراب است
ادامه...
لَنگَر کَردَن، خَراب اَست
دیکشنری عربی به فارسی
عَقَدَ
قرارداد بستن، یک قرارداد، گره زدن
ادامه...
قَرارداد بَستَن، یِک قَرارداد، گِرِه زَدَن
دیکشنری عربی به فارسی
رَقَبَ
سانسور کردن، او تماشا کرد
ادامه...
سانسور کَردَن، او تَمَاشَا کَرد
دیکشنری عربی به فارسی
خَطَبَ
موعظه کردن، نامزد کرد
ادامه...
مُوعِظِه کَردَن، نامزَد کَرد
دیکشنری عربی به فارسی
نَقَبَ
کاوش کردن، فضولی
ادامه...
کاوُش کَردَن، فُضولی
دیکشنری عربی به فارسی
أَلقَبَ
نام مستعار گذاشتن، یک عنوان
ادامه...
نام مُستَعار گُذاشتَن، یِک عُنوان
دیکشنری عربی به فارسی
حَقَنَ
تزریق کردن، تزریق
ادامه...
تَزرِیق کَردَن، تَزرِیق
دیکشنری عربی به فارسی
حَسَبَ
محاسبه کردن، او محاسبه کرد، زمان سنجیدن
ادامه...
مُحاسِبِه کَردَن، او مُحاسِبِه کَرد، زَمان سَنجیدَن
دیکشنری عربی به فارسی
حَجَبَ
گرفتگی کردن، مسدود شده است، پوشاندن، نگه داشتن
ادامه...
گِرِفتِگی کَردَن، مَسدود شُدِه اَست، پوشاندَن، نِگَه داشتَن
دیکشنری عربی به فارسی
جَنَبَ
پهلو گذاشتن، سمت
ادامه...
پَهلو گُذاشتَن، سَمت
دیکشنری عربی به فارسی
رَاقَبَ
نظارت کردن، تماشا کن، تماشا کردن
ادامه...
نَظارَت کَردَن، تَمَاشَا کُن، تَماشا کَردَن
دیکشنری عربی به فارسی
طَلَبَ
درخوٰاست دادن، درخوٰاست کردن
ادامه...
دَرخوٰاست دادَن، دَرخوٰاست کَردَن
دیکشنری عربی به فارسی
ذَهَبَ
رفتن، طلا
ادامه...
رَفتَن، طَلا
دیکشنری عربی به فارسی
جَلَبَ
ایجاد کردن، آوردن
ادامه...
ایجاد کَردَن، آوَردَن
دیکشنری عربی به فارسی
جَذَبَ
فریب دادن، جذب کنند، به شدّت کشیدن، کشیدن
ادامه...
فَریب دادَن، جَذب کُنَند، بِه شِدَّت کِشیدَن، کِشیدَن
دیکشنری عربی به فارسی
ثَبَتَ
اثبات کردن، ثابت
ادامه...
اِثبات کَردَن، ثابِت
دیکشنری عربی به فارسی
عَاقَبَ
تنبیه کردن، تنبیه کرد، مجازات کردن، مجازات دادن، تحریم کردن
ادامه...
تَنبِیه کَردَن، تَنبِیه کَرد، مُجازات کَردَن، مُجازات دادَن، تَحرِیم کَردَن
دیکشنری عربی به فارسی
ضَرَبَ
زدن، ضربه زدن، چکّش زدن، سیلی زدن، ضرب کردن، کوبیدن، با ضربه کشتن، تنیس زدن
ادامه...
زَدَن، ضَربِه زَدَن، چَکُّش زَدَن، سیلی زَدَن، ضَرب کَردَن، کوبیدَن، با ضَربِه کُشتَن، تِنیس زَدَن
دیکشنری عربی به فارسی
فَقَدَ
کمبود داشتن، او باخت، از دست دادن، گم کردن
ادامه...
کَمبود داشتَن، او باخت، اَز دَست دادَن، گُم کَردَن
دیکشنری عربی به فارسی