جدول جو
جدول جو

معنی بَقَّعَ - جستجوی لغت در جدول جو

بَقَّعَ
لکّه انداختن، پاشیدن
دیکشنری عربی به فارسی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

نوع دادن، نوع، تنوّع دادن
دیکشنری عربی به فارسی
ترساندن، او وحشت کرده بود، وحشت زدگی ایجاد کردن
دیکشنری عربی به فارسی
شجاع بودن، تشویق شد، تشویق کردن
دیکشنری عربی به فارسی
لمینت کردن، او درخشید
دیکشنری عربی به فارسی
تکّه تکّه کردن، بریدن، تکّه کردن
دیکشنری عربی به فارسی
شاخه کردن، شاخه
دیکشنری عربی به فارسی
ترساندن، وحشت
دیکشنری عربی به فارسی
جستجو کردن، فضولی
دیکشنری عربی به فارسی
منطقی کردن، ذهن
دیکشنری عربی به فارسی
وقف کردن، توقّف، نقطه گذاری کردن
دیکشنری عربی به فارسی
حرمت گذاشتن، او احترام می گذارد
دیکشنری عربی به فارسی
زمان بندی کردن، زمان
دیکشنری عربی به فارسی
گسترش دادن، گسترش دهید
دیکشنری عربی به فارسی
توزیع کردن، توزیع کنید
دیکشنری عربی به فارسی
بلعیدن، قورت دادن
دیکشنری عربی به فارسی
قانون گذاری کردن، قانونی کرد
دیکشنری عربی به فارسی
هدر دادن، هدر داد
دیکشنری عربی به فارسی
امضا کردن، او افتاد
دیکشنری عربی به فارسی
سادە کردن، تمدید کنید
دیکشنری عربی به فارسی
قانع کردن، او متقاعد کرد، متقاعد کردن
دیکشنری عربی به فارسی
نشان دادن، بین
دیکشنری عربی به فارسی
سفید کردن، تخم مرغ
دیکشنری عربی به فارسی
کند کردن، سرعتش را کم کرد
دیکشنری عربی به فارسی
تخم گذاری کردن، تهاجمی
دیکشنری عربی به فارسی
پودر کردن، موعظه کرد، پیش نشان دادن
دیکشنری عربی به فارسی
وحشی کردن، او توجیه کرد، توجیه کردن
دیکشنری عربی به فارسی
صنعتی کردن، ساختن
دیکشنری عربی به فارسی
سرد کردن، سرد
دیکشنری عربی به فارسی
تعویض کردن، در عوض، رکاب زدن، جایگزین کردن
دیکشنری عربی به فارسی
احترام گذاشتن، ارج نهادن
دیکشنری عربی به فارسی
کاهش دادن، گارد سیاه
دیکشنری عربی به فارسی
تصحیح کردن، او بررسی کرد
دیکشنری عربی به فارسی
پیش بینی کردن، پیش بینی
دیکشنری عربی به فارسی
وصله زدن، وصله زد
دیکشنری عربی به فارسی