معنی تَوقَّعَ
تَوقَّعَ
پیش بینی کردن، پیش بینی
دیکشنری عربی به فارسی
واژههای مرتبط با تَوقَّعَ
تَبرَّعَ
تَبرَّعَ
اِهدا کَردَن، اِهدا
دیکشنری عربی به فارسی
تَوَقَّفَ
تَوَقَّفَ
مُتِوَقِّف کَردَن، بَرایِ تَوَقُّف، تَوَقُّف کَردَن
دیکشنری عربی به فارسی
بَقَّعَ
بَقَّعَ
لَکِّه اَنداختَن، پاشیدَن
دیکشنری عربی به فارسی
تَوقُّع
تَوقُّع
پیش بینی
دیکشنری عربی به فارسی
رَوَّعَ
رَوَّعَ
تَرساندَن، او وَحشَت کَردِه بود، وَحشَت زَدِگی ایجاد کَردَن
دیکشنری عربی به فارسی
نَوَّعَ
نَوَّعَ
نَوع دادَن، نُوع، تَنَوُّع دادَن
دیکشنری عربی به فارسی
وَقَّعَ
وَقَّعَ
اِمضا کَردَن، او اُفتاد
دیکشنری عربی به فارسی