جدول جو
جدول جو

معنی غن - جستجوی لغت در جدول جو

غن
سنگی که بر تیر چوب عصاری به جهت زیادتی سنگینی بندند سنگ عصاری، دست آورنجن دست برنجن
فرهنگ لغت هوشیار
غن
((غَ))
سنگ عصاری، دست آورنجن
تصویری از غن
تصویر غن
فرهنگ فارسی معین
غن
سنگی که بر تیر عصاری می بستند تا دانه در زیر آن فشرده و روغنش گرفته شود، سنگ عصاری، برای مثال جمله صید این جهانیم ای پسر / ما چو صعوه مرگ بر سان زغن ی هر گلی پژمرده گردد زو نه دیر / مرگ بفشارد همه در زیر غن (رودکی - ۵۰۵)
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غنی
تصویر غنی
پر بار، پرمایه، توان گر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از غنا
تصویر غنا
پرمایگی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از غنج
تصویر غنج
(دخترانه)
کرشمه، ناز
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از غنودگی
تصویر غنودگی
خواب آلودگی، آرمیدگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غنم
تصویر غنم
گلۀ گوسفند، گوسفندان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غنجیدن
تصویر غنجیدن
ناز کردن، کرشمه کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غنچه وار
تصویر غنچه وار
غنچه مانند، به سان غنچه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غنگ غنگ زدن
تصویر غنگ غنگ زدن
ناله و آواز حزین برآوردن، برای مثال غنگ غنگی می زنم تا یک غزل / آورم بیرون ز الواح ازل (مولوی - لغت نامه - غنگ غنگ زدن)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غنو
تصویر غنو
غنودن، مقابل بیداری، خواب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غنج
تصویر غنج
به هم آمده و گرد شده، غنچه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غناگر
تصویر غناگر
خواننده، آوازخوان، نوازنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غناساز
تصویر غناساز
خواننده، نوازنده، آهنگ ساز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غنوده
تصویر غنوده
غنویده، خوابیده، خفته، آرمیده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غنچه ای
تصویر غنچه ای
کوچک و زیبا مثلاً لب های غنچه ای
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غنه
تصویر غنه
آوازی که از بیخ لهات و بینی برآید، در موسیقی تحریری از موسیقی که در هنگام غنا از خیشوم ادا شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غنویدن
تصویر غنویدن
غنودن، خفتن، خوابیدن، درخواب شدن، آرمیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غنودن
تصویر غنودن
خفتن، خوابیدن، درخواب شدن، آرمیدن، برای مثال وگر بدکنی جز بدی ندروی / شبی در جهان شادمان نغنوی (فردوسی - ۵/۵۳۲)، با بخردان نشین چو بخواهی همی نشست / با نیکوان غنو چو بخواهی که بغنوی (فرخی - ۴۰۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غنبه
تصویر غنبه
بانگ و فریاد از روی خشم و غضب، تشر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غنیمت شمردن
تصویر غنیمت شمردن
کنایه از فایده و سود بردن از آنچه در دسترس است، برای مثال خیری کن ای فلان و غنیمت شمار عمر / زآن پیشتر که بانگ برآید فلان نماند (سعدی - ۵۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غنیمت
تصویر غنیمت
آنچه در جنگ به زور از دشمن گرفته شود، آنچه بی رنج و زحمت به دست آید
غنیمت داشتن: کنایه از فایده و سود بردن از آنچه در دسترس است، غنیمت شمردن
غنیمت دانستن: کنایه از فایده و سود بردن از آنچه در دسترس است، غنیمت شمردن، برای مثال صاحبا عمر عزیز است غنیمت دانش / گوی خیری که توانی ببر از میدانش (سعدی۱ - ۴۷۲)
غنیمت شمردن: کنایه از فایده و سود بردن از آنچه در دسترس است، برای مثال خیری کن ای فلان و غنیمت شمار عمر / زآن پیشتر که بانگ برآید فلان نماند (سعدی - ۵۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غنم
تصویر غنم
جمع واژۀ غنیمت، آنچه در جنگ به زور از دشمن گرفته شود، آنچه بی رنج و زحمت به دست آید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غنچه دهان
تصویر غنچه دهان
معشوق زیبا که دهانش به سان غنچۀ گل باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غنچه
تصویر غنچه
گلی که هنوز شکفته و باز نشده، گل ناشکفته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غنا
تصویر غنا
توانگری، بی نیازی، بسیار مال شدن، ثروتمند شدن، توانگر شدن
صوت طرب انگیز، آواز خوش، سرود، غناء
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غنجال
تصویر غنجال
میوۀ ترش و نارس از سیب، انار و مانند آن، کال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غنج زدن
تصویر غنج زدن
سخت آرزومند بودن مثلاً دلم برای آن غنج می زند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غنچه پیشانی
تصویر غنچه پیشانی
آنکه ابروهایش درهم باشد، اخم رو، اخمه رو، عبوس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غنج
تصویر غنج
غنجیدن، ناز و کرشمه، دلال
سرخاب، گرد یا مادۀ سرخ رنگی که زنان به گونه های خود می مالند، گلگونه، غازه، غنجر، غنجار، غنجاره، گنجار، آلگونه، آلغونه، بلغونه، غلغونه، گلگونه، گلغونه، ولغونه، لغونه، والگونه، بهرامن
خرجین، جوال، کیسۀ بزرگ و ستبری از نخ ضخیم یا پارچۀ خشن که برای حمل بار بر پشت چهارپایان بارکش می اندازند، تاچه، بارجامه، گوال، گاله، ایزغنج، غرار، غراره، جوالق، شکیش
نوزاد کرمی شکل حشرات، لارو، حشره ای که نوزاد کرمی شکل آن از آفات سیب و گوجه است، نوعی کرم که در گیاه پنبه تولید می شود و غنچه و گل آن را می خورد
غنج زدن: سخت آرزومند بودن مثلاً دلم برای آن غنج می زند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غنجر
تصویر غنجر
سرخاب، گرد یا مادۀ سرخ رنگی که زنان به گونه های خود می مالند، گلگونه، غازه، غنج، غنجار، غنجاره، گنجار، آلگونه، آلغونه، بلغونه، غلغونه، گلگونه، گلغونه، ولغونه، لغونه، والگونه، بهرامن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غنجاره
تصویر غنجاره
سرخاب، گرد یا مادۀ سرخ رنگی که زنان به گونه های خود می مالند، گلگونه، غازه، غنج، غنجر، غنجار، گنجار، آلگونه، آلغونه، بلغونه، غلغونه، گلگونه، گلغونه، ولغونه، لغونه، والگونه، بهرامن، برای مثال روزی چو تازه دخترکی باشد / رخساره گونه داده به غنجاره (ناصرخسرو - ۲۹۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غنجار
تصویر غنجار
سرخاب، گرد یا مادۀ سرخ رنگی که زنان به گونه های خود می مالند، گلگونه، غازه، غنج، غنجر، غنجاره، گنجار، آلگونه، آلغونه، بلغونه، غلغونه، گلگونه، گلغونه، ولغونه، لغونه، والگونه، بهرامن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غنی
تصویر غنی
توانگر، مالدار، بی نیاز، سرشار، پر از عناصر مفید
فرهنگ فارسی عمید