معنی غنبه - فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با غنبه
غنبه
- غنبه
- تشنیع کردن و بانگ بر کسی زدن از روی قهر و غصه و غضب. (از برهان قاطع). مخفف غرنبه یعنی صدا از روی قهر و غضب، و غریدن. (انجمن آرا) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
غنبه
- غنبه
- دایرۀ میان کنج دهن کودک ملیح و نازنین. ج، غُنَب. (منتهی الارب). دایره ای در وسط کنج دهن پسر ملیح. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
دنبه
- دنبه
- آن جز از گوسفند که بجای دم از خلف آن واقع شده و محتوی چربی می باشد
فرهنگ لغت هوشیار
زنبه
- زنبه
- زنبل، زنبه کش، در بنائی آنکه آجر و سنگ با آن حمل می کنند
فرهنگ لغت هوشیار