جدول جو
جدول جو

معنی غنیمت شمردن

غنیمت شمردن
کنایه از فایده و سود بردن از آنچه در دسترس است، برای مثال خیری کن ای فلان و غنیمت شمار عمر / زآن پیشتر که بانگ برآید فلان نماند (سعدی - ۵۹)
تصویری از غنیمت شمردن
تصویر غنیمت شمردن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با غنیمت شمردن

غنیمت شمردن

غنیمت شمردن
غنیمت دانستن فایده و سود بردن از چیزی. یا غنیمت شمردن فرصت. استفاده کردن از فرصت
فرهنگ لغت هوشیار

غنیمت شمردن

غنیمت شمردن
فایده و سود بردن از چیزی. (ناظم الاطباء). غنیمت دانستن. تَغَنﱡم. (دهار) (منتهی الارب). اغتنام. (منتهی الارب). رجوع به غنیمت و غَنیمه شود:
کدخدای علی تگین و علی تگین این حدیث را غنیمت شمردند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 355).
جفا و ستم را غنیمت شمارد
وفا و لطف را به پیکار دارد.
ناصرخسرو.
خیری کن ای فلان و غنیمت شمار عمر
زآن پیشتر که بانگ برآید فلان نماند.
سعدی (گلستان).
غنیمت شمار این گرامی نفس
که بی مرغ قیمت ندارد قفس.
سعدی (بوستان).
خیز و غنیمت شمار، جنبش باد ربیع
نالۀ موزون مرغ، بوی خوش لاله زار.
سعدی (طیبات).
باغ فردوس لطیف است ولیکن زنهار
تو غنیمت شمر این سایۀ بید و لب کشت.
حافظ.
گل عزیز است غنیمت شمریدش صحبت
که به باغ آمد از این راه و از آن خواهد شد.
حافظ.
، هستی وحیات خود را منفعت خویش دانستن. (ناظم الاطباء).
- به غنیمت شمردن، غنیمت شمردن. غنیمت دانستن. به غنیمت گرفتن:
از بیوفا وفا به غنیمت شمار از آنک
یک قطره آب نادره باشد ز چشم کور.
ناصرخسرو.
از چو منی سر به هزیمت نبرد
صحبت خاکی به غنیمت شمرد.
نظامی.
بغنیمت شمر ای دوست دم عیسی صبح
تا دل مرده مگر زنده کند کین دم از اوست.
سعدی.
- غنیمت شمردن فرصت، سود بردن از فرصت. استفاده کردن از موقع. رجوع به غنیمت شود
لغت نامه دهخدا

غنیمت آوردن

غنیمت آوردن
آوردن اموالی که به غنیمت گرفته شده است. آوردن غنیمت. غنیمت گرفتن. رجوع به غنیمت و غَنیمه شود
لغت نامه دهخدا

غنیمت بردن

غنیمت بردن
غنیمت گرفتن. غنیمت یافتن. رجوع به غنیمت و غَنیمه شود:
کیسه بر آن خواب غنیمت شمرد
آمد و از کیسه غنیمت ببرد.
نظامی.
- به غنیمت بردن، غنیمت گرفتن. غنیمت یافتن. رجوع به غنیمت و غَنیمه شود
لغت نامه دهخدا