جدول جو
جدول جو

معنی طَلَبَ - جستجوی لغت در جدول جو

طَلَبَ
درخوٰاست دادن، درخوٰاست کردن
دیکشنری عربی به فارسی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

ترمیم کردن، آشتی
دیکشنری عربی به فارسی
کاسه پر کردن، او نشست، صندلی گذاشتن، نشستن
دیکشنری عربی به فارسی
شلّاق زدن، چرم
دیکشنری عربی به فارسی
فریب دادن، جذب کنند، به شدّت کشیدن، کشیدن
دیکشنری عربی به فارسی
سوراخ کردن، سوراخ
دیکشنری عربی به فارسی
طلاق گرفتن، او طلاق گرفت
دیکشنری عربی به فارسی
زدن، ضربه زدن، چکّش زدن، سیلی زدن، ضرب کردن، کوبیدن، با ضربه کشتن، تنیس زدن
دیکشنری عربی به فارسی
زخمی کردن، او چاقو زد
دیکشنری عربی به فارسی
موعظه کردن، نامزد کرد
دیکشنری عربی به فارسی
اخراج کردن، اخراج، برکنار کردن، پراندن
دیکشنری عربی به فارسی
صف ایستادن، کم شد
دیکشنری عربی به فارسی
آسیاب کردن، سنگ زنی
دیکشنری عربی به فارسی
لایه گذاشتن، ظرف
دیکشنری عربی به فارسی
چاپ کردن، چاپ کنید
دیکشنری عربی به فارسی
پختن، برای پختن
دیکشنری عربی به فارسی
رفتن، طلا
دیکشنری عربی به فارسی
آماده کردن، مخلوط کردن، آشفته کردن، ترکیب کردن
دیکشنری عربی به فارسی
ایجاد کردن، آوردن
دیکشنری عربی به فارسی
به اوج رسیدن، رسید، رسیدن
دیکشنری عربی به فارسی
تقاضا کردن، دانشجو
دیکشنری عربی به فارسی
محروم کردن، غارت
دیکشنری عربی به فارسی
وارونه کردن، قلب، برگشت دادن
دیکشنری عربی به فارسی
غلبه کردن، او فتح کرد، غلبه پیدا کردن
دیکشنری عربی به فارسی
درخوٰاست، درخوٰاست کردن
دیکشنری عربی به فارسی
نام مستعار گذاشتن، یک عنوان
دیکشنری عربی به فارسی
بلعیدن، قورت دادن
دیکشنری عربی به فارسی
ایجاد کردن، ایجاد کنید
دیکشنری عربی به فارسی
رویابافی کردن، رؤیا
دیکشنری عربی به فارسی
حلقه زدن، اصلاح، اصلاح کردن
دیکشنری عربی به فارسی
قسم خوردن، قسم خورد
دیکشنری عربی به فارسی
محاسبه کردن، او محاسبه کرد، زمان سنجیدن
دیکشنری عربی به فارسی
گرفتگی کردن، مسدود شده است، پوشاندن، نگه داشتن
دیکشنری عربی به فارسی
پهلو گذاشتن، سمت
دیکشنری عربی به فارسی
لنگر کردن، خراب است
دیکشنری عربی به فارسی