- طَلَبَ
- درخوٰاست دادن، درخوٰاست کردن
معنی طَلَبَ - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ترمیم کردن، آشتی
کاسه پر کردن، او نشست، صندلی گذاشتن، نشستن
شلّاق زدن، چرم
فریب دادن، جذب کنند، به شدّت کشیدن، کشیدن
سوراخ کردن، سوراخ
طلاق گرفتن، او طلاق گرفت
زدن، ضربه زدن، چکّش زدن، سیلی زدن، ضرب کردن، کوبیدن، با ضربه کشتن، تنیس زدن
زخمی کردن، او چاقو زد
موعظه کردن، نامزد کرد
اخراج کردن، اخراج، برکنار کردن، پراندن
صف ایستادن، کم شد
آسیاب کردن، سنگ زنی
لایه گذاشتن، ظرف
چاپ کردن، چاپ کنید
پختن، برای پختن
رفتن، طلا
آماده کردن، مخلوط کردن، آشفته کردن، ترکیب کردن
ایجاد کردن، آوردن
به اوج رسیدن، رسید، رسیدن
تقاضا کردن، دانشجو
محروم کردن، غارت
وارونه کردن، قلب، برگشت دادن
غلبه کردن، او فتح کرد، غلبه پیدا کردن
درخوٰاست، درخوٰاست کردن
نام مستعار گذاشتن، یک عنوان
بلعیدن، قورت دادن
ایجاد کردن، ایجاد کنید
رویابافی کردن، رؤیا
حلقه زدن، اصلاح، اصلاح کردن
قسم خوردن، قسم خورد
محاسبه کردن، او محاسبه کرد، زمان سنجیدن
گرفتگی کردن، مسدود شده است، پوشاندن، نگه داشتن
پهلو گذاشتن، سمت
لنگر کردن، خراب است