- رَجِيف
- لرزان، یک لرز، لرزنده
معنی رَجِيف - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
شرجی، مرطوب
لاغر، باریک
تمیز، تمیز کردن، تر و تمیز
شکوهمند، با شکوه
ترسناک
پرپشت، سنگین، متراکم
خوش برخورد، خوبه، جالب، خوش مشرب
افسرده، خوش آهنگ
خسته کننده، یکنواخت
همدل، مهربان، رحیم، قابل ترحّم، دل رحم، لطیف بودن
ارزان
ارزان
بد، فقیر، بی کیفیّت
باوقار، برازنده، چابک
رضایت دادن، راضی، راضی بودن
بلند، نازک
لرزش، تکان دادن
آشنا، محبّت آمیز، اهلی، اهلی بودن
صدای خش خش، سوئیچ کردن
سبک، نور، بی وزن
معجزه آسا، شگفت انگیز، پرخاشگر
صدا دار، سر و صدا
جزئی، اندک
زاری، مجرّد
همراهی، همراه
معتبر، محترم، اشرافی
ناقص، احمقانه، وحشت انگیز، بی محتوا، خفن، مسخره، مضحک
زندانی
رئیس، رئیس جمهور
رنین، زنگ زدن
فرمانده کمکی، گروهبان
لرزان، لرزش