معنی ذَهَبَ - جستجوی لغت در جدول جو
ذَهَبَ
رفتن، طلا
ادامه...
رَفتَن، طَلا
دیکشنری عربی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
لَهَثَ
نفس نفس زدن، خس خس سینه
ادامه...
نَفَس نَفَس زَدَن، خَس خَس سینِه
دیکشنری عربی به فارسی
عَصَبَ
محکم گرفتن، عصب
ادامه...
مُحکَم گِرِفتَن، عَصَب
دیکشنری عربی به فارسی
سَحَبَ
کشیدن، برای عقب نشینی، باطل کردن، پس گرفتن، زیپ کردن، بازپس کشیدن
ادامه...
کِشیدَن، بَرایِ عَقَب نِشینی، باطِل کَردَن، پَس گِرفتَن، زیپ کَردَن، بازپَس کِشیدَن
دیکشنری عربی به فارسی
رَقَبَ
سانسور کردن، او تماشا کرد
ادامه...
سانسور کَردَن، او تَمَاشَا کَرد
دیکشنری عربی به فارسی
شَجَبَ
مذمّت کردن، محکوم کردن، گرفتار شدن
ادامه...
مَذِمَّت کَردَن، مَحکوم کَردَن، گِرِفتار شُدَن
دیکشنری عربی به فارسی
سَلَبَ
محروم کردن، غارت
ادامه...
مَحروم کَردَن، غارَت
دیکشنری عربی به فارسی
سَكَبَ
ریختن، او ریخت
ادامه...
ریختَن، او ریخت
دیکشنری عربی به فارسی
كَهرَبَ
برق زدن، برق گرفت
ادامه...
بَرق زَدَن، بَرق گِرِفت
دیکشنری عربی به فارسی
طَلَبَ
درخوٰاست دادن، درخوٰاست کردن
ادامه...
دَرخوٰاست دادَن، دَرخوٰاست کَردَن
دیکشنری عربی به فارسی
كَسَبَ
کسب کردن، کسب کنید
ادامه...
کَسب کَردَن، کَسب کُنید
دیکشنری عربی به فارسی
كَذَبَ
دروغ گفتن
ادامه...
دُروغ گُفتَن
دیکشنری عربی به فارسی
كَتَبَ
حک کردن، کتاب ها، نوشتن
ادامه...
حَک کَردَن، کِتاب ها، نِوِشتَن
دیکشنری عربی به فارسی
قَهَرَ
ستم کردن، تسخیر کند
ادامه...
سِتَم کَردَن، تَسخیر کُنَد
دیکشنری عربی به فارسی
قَلَبَ
وارونه کردن، قلب، برگشت دادن
ادامه...
وارونِه کَردَن، قَلب، بَرگَشت دادَن
دیکشنری عربی به فارسی
غَلَبَ
غلبه کردن، او فتح کرد، غلبه پیدا کردن
ادامه...
غَلَبِه کَردَن، او فَتح کَرد، غَلَبِه پِیدا کَردَن
دیکشنری عربی به فارسی
عَطَبَ
لنگر کردن، خراب است
ادامه...
لَنگَر کَردَن، خَراب اَست
دیکشنری عربی به فارسی
صَهَرَ
آب شدن فلز، ذوب شدن
ادامه...
آب شُدَنِ فِلِز، ذُوب شُدَن
دیکشنری عربی به فارسی
ذَهَّبَ
طلا کردن، طلا
ادامه...
طَلا کَردَن، طَلا
دیکشنری عربی به فارسی
جَنَبَ
پهلو گذاشتن، سمت
ادامه...
پَهلو گُذاشتَن، سَمت
دیکشنری عربی به فارسی
نَهَبَ
غارت کردن، غارت
ادامه...
غارَت کَردَن، غارَت
دیکشنری عربی به فارسی
وَهَبَ
بخشیدن، او داد، اهدا کردن
ادامه...
بَخشیدَن، او داد، اِهدا کَردَن
دیکشنری عربی به فارسی
أَهَلَ
مستقیم کردن، خوش آمدید
ادامه...
مُستَقیم کَردَن، خُوش آمَدید
دیکشنری عربی به فارسی
حَسَبَ
محاسبه کردن، او محاسبه کرد، زمان سنجیدن
ادامه...
مُحاسِبِه کَردَن، او مُحاسِبِه کَرد، زَمان سَنجیدَن
دیکشنری عربی به فارسی
حَجَبَ
گرفتگی کردن، مسدود شده است، پوشاندن، نگه داشتن
ادامه...
گِرِفتِگی کَردَن، مَسدود شُدِه اَست، پوشاندَن، نِگَه داشتَن
دیکشنری عربی به فارسی
دَهَنَ
چرب کردن، چربی، رنگ کردن، روغن زدن
ادامه...
چَرب کَردَن، چَربی، رَنگ کَردَن، رُوغَن زَدَن
دیکشنری عربی به فارسی
خَطَبَ
موعظه کردن، نامزد کرد
ادامه...
مُوعِظِه کَردَن، نامزَد کَرد
دیکشنری عربی به فارسی
ضَرَبَ
زدن، ضربه زدن، چکّش زدن، سیلی زدن، ضرب کردن، کوبیدن، با ضربه کشتن، تنیس زدن
ادامه...
زَدَن، ضَربِه زَدَن، چَکُّش زَدَن، سیلی زَدَن، ضَرب کَردَن، کوبیدَن، با ضَربِه کُشتَن، تِنیس زَدَن
دیکشنری عربی به فارسی
ذَكَرَ
ذکر کردن، مرد
ادامه...
ذِکر کَردَن، مَرد
دیکشنری عربی به فارسی
ذَبَحَ
کشتن، ذبح
ادامه...
کُشتَن، ذِبح
دیکشنری عربی به فارسی
جَلَبَ
ایجاد کردن، آوردن
ادامه...
ایجاد کَردَن، آوَردَن
دیکشنری عربی به فارسی
جَذَبَ
فریب دادن، جذب کنند، به شدّت کشیدن، کشیدن
ادامه...
فَریب دادَن، جَذب کُنَند، بِه شِدَّت کِشیدَن، کِشیدَن
دیکشنری عربی به فارسی
ثَقَبَ
سوراخ کردن، سوراخ
ادامه...
سوراخ کَردَن، سوراخ
دیکشنری عربی به فارسی
ظَهَرَ
دوباره ظاهر شدن، برگشت
ادامه...
دُوبارِه ظاهِر شُدَن، بَرگَشت
دیکشنری عربی به فارسی
غَضَبَ
ناراضی کردن، خشم، عصبانی کردن، خشمگین کردن
ادامه...
ناراضی کَردَن، خَشم، عَصَبانی کَردَن، خَشمگین کَردَن
دیکشنری عربی به فارسی