جدول جو
جدول جو

معنی تبندیدن - جستجوی لغت در جدول جو

تبندیدن
حیله کردن، فریب دادن، کلک زدن، تنبل ساختن، گربه شانه کردن، حقّه زدن، چپ رفتن، غدر اندیشیدن، خدعه کردن، پشت هم اندازی کردن، غدر کردن، شید آوردن، ترفند کردن، غدر داشتن، مکایدت کردن، دستان آوردن، نیرنگ ساختن، نارو زدن، مکر کردن، فریفتن، کید آوردن، اورندیدن، گول زدن، سالوسی کردن
تصویری از تبندیدن
تصویر تبندیدن
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بندیدن
تصویر بندیدن
بستن، قید کردن مقید کردن، حبس کردن زندان کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تندیدن
تصویر تندیدن
تندی کردن، خشم کردن، درشتی کردن، برای مثال فقیه از بهر نان بر در دعاخوان / تو می تندی که نانم نیست بر خوان (سعدی۲ - ۱۱۱۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تندیدن
تصویر تندیدن
سرزدن برگ یا شکوفۀ درخت، جوانه زدن، برای مثال به صد جای تخم اندر افکند سخت / بتندید شاخ و برآورد رخت (عنصری - ۳۵۲)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بندیدن
تصویر بندیدن
بستن، چیزی را به چیز دیگر یا به جایی پیوند دادن، بند کردن، سفت شدن، افسردن، منجمد شدن، منجمد ساختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تندیدن
تصویر تندیدن
((تُ دَ))
تندی کردن، درشتی کردن، خشم گرفتن، سر زدن غنچه و شکوفه و برگ درخت، تژ زدن، جوانه زدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آفندیدن
تصویر آفندیدن
جنگ کردن، جدال وعداوت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آژندیدن
تصویر آژندیدن
آژندن
فرهنگ لغت هوشیار
سخت در هم کشیده و کوفته شدن، چین بهم رساندن چین و شکن شدن، درشت گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پسندیدن
تصویر پسندیدن
راضی شدن، قبول کردن، مطبوع داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تباهیدن
تصویر تباهیدن
فاسد شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تباسیدن
تصویر تباسیدن
از شدت گرما بیخود شدن، از حرارت بیخود گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افندیدن
تصویر افندیدن
جنگ کردن، دشمنی کردن، برانگیختن به جنگ و جدال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آفندیدن
تصویر آفندیدن
جنگ کردن، پیکار کردن، برای مثال در دل او آن نصیحت کار کرد / ترک آفندیدن و پیکار کرد (لبیبی - لغتنامه - آفندیدن)، دشمنی کردن، خصومت ورزیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تباسیدن
تصویر تباسیدن
از شدت گرما بی خود شدن، بی تاب شدن از شدت گرما
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آژندیدن
تصویر آژندیدن
پر کردن درزهای سنگ یا آجر با گل یا ملاط، کشیدن گل روی سنگ یا آجر هنگام ساختن دیوار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ترنجیدن
تصویر ترنجیدن
درهم کشیده شدن، پرچین و شکن شدن، فشرده شدن، افسرده شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پسندیدن
تصویر پسندیدن
چیزی یا کسی را خوش داشتن و پذیرفتن، پسند کردن، برگزیدن، جایز دانستن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ترنگیدن
تصویر ترنگیدن
صدا کردن زه کمان هنگام تیر انداختن، صدای خوردن گرز و شمشیر به سپر و مانند آن، برای مثال ز کوب گرز و ترنگیدن حسام بود / فضای معرکه همچون دکان آهنگر (اثیرالدین اومانی - لغتنامه - ترنگیدن)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کلندیدن
تصویر کلندیدن
شکافتن و کافتن و کندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آفندیدن
تصویر آفندیدن
((فَ دَ))
دشمنی کردن، جنگ کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آژندیدن
تصویر آژندیدن
((ژَ دَ))
ملاط کشیدن بین دو خشت یا سنگ، آژندن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پسندیدن
تصویر پسندیدن
((پَ سَ دَ))
پذیرفتن، برگزیدن، روا داش تن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تباسیدن
تصویر تباسیدن
((تَ دَ))
بی خود گشتن، از شدت گرما بی هوش شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ترنجیدن
تصویر ترنجیدن
((تُ رُ یا تَ رَ دَ))
سخت درهم کشیده شدن، پرچین و شکن شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کلندیدن
تصویر کلندیدن
((کَ لَ دَ))
کندن، شکافتن زمین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تباهیدن
تصویر تباهیدن
تباه شدن، فاسد شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کلندیدن
تصویر کلندیدن
شکافتن، کندن زمین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لبخندیدن
تصویر لبخندیدن
Smile
دیکشنری فارسی به انگلیسی