جدول جو
جدول جو

معنی تباسیدن

تباسیدن((تَ دَ))
بی خود گشتن، از شدت گرما بی هوش شدن
تصویری از تباسیدن
تصویر تباسیدن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با تباسیدن

تباسیدن

تباسیدن
هم ریشه تبسیدن، تفسیدن و تابیدن. (حاشیۀ برهان چ معین). از حرارت گرمابیخود شدن و بیشعور گردیدن. (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا). از گرما بیخود شدن و بی هوش گردیدن. (ناظم الاطباء). تفسیدن نیز تبدیل این لغت است. (انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا

بتاسیدن

بتاسیدن
ترسیدن، بریدن دم. (منتهی الارب). دم بریدن، و دم بریده را ابتر گویند، بریدن شریان را بتر گویند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). نزد اطباء بریدن عروق و اعصاب ازطریق پهنا باشد و نیز اطلاق میشود بر برداشتن پوست بدن از روی شریان و آویختن شریان بوسیله قلابی چند و بستن هریک از طرفین شریان را با رشته ای از ابریشم، آنگاه بریدن شریان را به دو قطعه برای آنکه بین آن دو قطعه داروهائی که جهت بند آمدن خون سودمند است بنهند. (از بحر الجواهر) ، بی چیز شدن. (آنندراج). ابتر، مفلس و بی چیز است. (از منتهی الارب) ، ناتمام داشتن. (ناظم الاطباء) ، بی فرزند شدن. (آنندراج) ، (اصطلاح عروض) جمع کردن حذف و قطع در متقارب و مدید و در این صورت فعولن فع ماند و فاعلات فعلن به اسکان هر دو. (یادداشت مؤلف). در ازاحیف عرب اسقاط وتد فعولن است ’لن’ بماند ’فع’ بجای آن بنهند و آن را ابتر خوانند و بعضی گفته اند کی بتر در فعولن اجتماع حذف و قطع است و هر دو یکی است. (از المعجم فی معاییر اشعار العجم)
لغت نامه دهخدا

تباهیدن

تباهیدن
فاسد شدن. (لسان العجم شعوری ج 1 ورق 286 ب) (ناظم الاطباء). ضایع شدن. (ناظم الاطباء) ، گمراهی. (لسان العجم ایضاً) ، پوسیدن. (ناظم الاطباء) ، فنا شدن و فنا کردن. (لسان العجم ایضاً) ، باطل گشتن. (ناظم الاطباء) ، خراب کردن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا