اسفرزه، گیاهی بیابانی از خانوادۀ بارهنگ با دانه های ریز قهوه ای رنگ و لعاب دار که مصرف دارویی دارد، اسبغول، اسپرزه، اسپغول، اسپیوش، اسفیوش، بزرقطونا، بنگو، روف، سابوس، سپیوش، شکم پاره
اِسفَرزه، گیاهی بیابانی از خانوادۀ بارهنگ با دانه های ریز قهوه ای رنگ و لعاب دار که مصرف دارویی دارد، اَسبغول، اِسپَرزه، اَسپغول، اِسپیوش، اَسفیوش، بَزرِقَطونا، بَنگو، روف، سابوس، سِپیوش، شِکَم پاره
فریاد زدن، بانگ کردن، برای مثال تو دعا را سخت گیر و می شخول / عاقبت برهاندت از دست غول (مولوی - ۳۶۳) ناله کردن پژمرده شدن سوت زدن، در آوردن صدای ممتد خالی از حروف هجا از میان دو لب یا از آلت مخصوص، سوت کشیدن، صفیر زدن، شپلیدن، شخلیدن
فریاد زدن، بانگ کردن، برای مِثال تو دعا را سخت گیر و می شخول / عاقبت برهانَدَت از دست غول (مولوی - ۳۶۳) ناله کردن پژمرده شدن سوت زدن، در آوردن صدای ممتد خالی از حروف هجا از میان دو لب یا از آلت مخصوص، سوت کِشیدَن، صَفیر زَدَن، شِپلیدَن، شَخلیدَن
مرکّب از: بیوس + یدن مصدری، امید داشتن. (برهان) (ناظم الاطباء)، انتظار بردن. انتظار. چشم داشتن. چشمداشت. توقع. ترصد. امید داشتن. أمل. تأمیل. (یادداشت مؤلف)، تأمیل. (مجمل اللغه) : که بیوسد ز زهر طعم شکر نکند میل بی هنر به هنر. عنصری. چه آن کز وی بیوسد مهربانی چه آن کز کور جویددیده بانی. (ویس و رامین)، چو تو مهر برادر راندانی من از تو چون بیوسم مهربانی. (ویس و رامین)، ای دل ز فلک چرا بیوسی آزرم هم با دم سرد ساز و با گریۀ گرم. انوری. خدای تعالی ایمن کند ویرا از آنچه می ترسد و بدهد آنچه می بیوسند. (کیمیای سعادت)، چون اعتماد بر فضل خدای تعالی است. داند که از جائی که نبیوسد رساند. و اگر نرساند از آن بود که خیرت وی در آن بود. (کیمیای سعادت) ، امیدوار گردیدن. امید بستن، طمع کردن. (برهان) (ناظم الاطباء)، طمع داشتن. طمع بردن. (یادداشت مؤلف) ، چاپلوس بودن. (برهان) (ناظم الاطباء)، و رجوع به بیوس شود
مُرَکَّب اَز: بیوس + َیدن مصدری، امید داشتن. (برهان) (ناظم الاطباء)، انتظار بردن. انتظار. چشم داشتن. چشمداشت. توقع. ترصد. امید داشتن. أمل. تأمیل. (یادداشت مؤلف)، تأمیل. (مجمل اللغه) : که بیوسد ز زهر طعم شکر نکند میل بی هنر به هنر. عنصری. چه آن کز وی بیوسد مهربانی چه آن کز کور جویددیده بانی. (ویس و رامین)، چو تو مهر برادر راندانی من از تو چون بیوسم مهربانی. (ویس و رامین)، ای دل ز فلک چرا بیوسی آزرم هم با دم سرد ساز و با گریۀ گرم. انوری. خدای تعالی ایمن کند ویرا از آنچه می ترسد و بدهد آنچه می بیوسند. (کیمیای سعادت)، چون اعتماد بر فضل خدای تعالی است. داند که از جائی که نبیوسد رساند. و اگر نرساند از آن بود که خیرت وی در آن بود. (کیمیای سعادت) ، امیدوار گردیدن. امید بستن، طمع کردن. (برهان) (ناظم الاطباء)، طمع داشتن. طمع بردن. (یادداشت مؤلف) ، چاپلوس بودن. (برهان) (ناظم الاطباء)، و رجوع به بیوس شود
بشوریدن. پشولیدن. دیدن و دانستن. (برهان) (فرهنگ خطی) (صحاح الفرس) (سروری). دیدن و نگریستن. (ناظم الاطباء). دیدن. (فرهنگ نظام) : کار بشولی که خرد کیش شد از سر تدبیر و خرد پیش شد. ابوشکور (از فرهنگ نظام) (از اشعار پراکنده).
بشوریدن. پشولیدن. دیدن و دانستن. (برهان) (فرهنگ خطی) (صحاح الفرس) (سروری). دیدن و نگریستن. (ناظم الاطباء). دیدن. (فرهنگ نظام) : کار بشولی که خرد کیش شد از سر تدبیر و خرد پیش شد. ابوشکور (از فرهنگ نظام) (از اشعار پراکنده).