جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با بشولیدن

بشولیدن

بشولیدن
پریشان کردن، آشفته کردن
پریشان شدن، آشفته شدن، شوریده شدن، آشُفتَن، آشوفتَن، شوریدَن، پِشولیدَن، پَریشیدَن، پَژولیدَن، بَرهَم خوردن
بشولیدن
فرهنگ فارسی عمید

بشولیدن

بشولیدن
بشوریدن. پشولیدن. دیدن و دانستن. (برهان) (فرهنگ خطی) (صحاح الفرس) (سروری). دیدن و نگریستن. (ناظم الاطباء). دیدن. (فرهنگ نظام) :
کار بشولی که خرد کیش شد
از سر تدبیر و خرد پیش شد.
ابوشکور (از فرهنگ نظام) (از اشعار پراکنده).
لغت نامه دهخدا