جدول جو
جدول جو

معنی فژولیدن

فژولیدن((فَ دَ))
افژولیدن، پریشان ساختن، پراکنده کردن
تصویری از فژولیدن
تصویر فژولیدن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با فژولیدن

فژولیدن

فژولیدن
تقاضا کردن، برانگیختن به جنگ و کارهای دیگر باشد، راندن و دور کردن، دور کردن و تکانیدن گرد و خاک از دامن. (برهان)
پژمرده کردن، پژمرده شدن، پریشان گردیدن و درهم شدن. (برهان). رجوع به بشولیدن و پژولیدن شود
لغت نامه دهخدا

پژولیدن

پژولیدن
پژمرده شدن، پریشان گردیدن، در هم شدن، نرم گردیدن، پژمرده کردن، در هم آمیختن، تفحص کردن باز پرسیدن، نصیحت کردن
فرهنگ لغت هوشیار

افژولیدن

افژولیدن
برانگیختن، پریشان ساختن، پراکنده کردن، اَوژولیدَن
افژولیدن
فرهنگ فارسی عمید

پژولیدن

پژولیدن
وُژولیدَن، پژمرده شدن، درهم شدن
پریشان شدن، آشفته شدن، شوریده شدن، آشُفتَن، آشوفتَن، شوریدَن، بِشولیدَن، پِشولیدَن، پَریشیدَن، بَرهَم خوردن
پژولیدن
فرهنگ فارسی عمید

وژولیدن

وژولیدن
پژولیدن، پژمرده شدن، درهم شدن
پریشان شدن، آشفته شدن، شوریده شدن، آشُفتَن، آشوفتَن، شوریدَن، بِشولیدَن، پِشولیدَن، پَریشیدَن، بَرهَم خوردن
وژولیدن
فرهنگ فارسی عمید