جدول جو
جدول جو

معنی kuvunja - جستجوی لغت در جدول جو

kuvunja
شکستن، برای شکستن، منحل کردن، نقض کردن، قطع کردن، پاره کردن
دیکشنری سواحیلی به فارسی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

عبوری شده، عبور کردن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
ناامیدکننده، به طرز دلخراش، به طور غم انگیز، به طور دلخراش
دیکشنری سواحیلی به فارسی
پشیمان شدن، شکستن قول
دیکشنری سواحیلی به فارسی
ناامیدکننده، دل شکستن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
دزدی کردن، خانه را بشکن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
شکستن سنّت ها، مجسّمه را بشکن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
چروکیدن، بریزید
دیکشنری سواحیلی به فارسی
گرفتار کردن، ماهیگیری کردن، ماهی گرفتن، تور انداختن، کندن، گرفتن، لباس درآوردن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
چهره در هم کشیدن، بداخلاق، عبوس کردن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
چاشنی زدن، به مزّه
دیکشنری سواحیلی به فارسی
خراشیدن، غرغر کردن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
جذبه کردن، کشیدن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
دم زدن، تا کردن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
ترکیب کردن، برای ایجاد، پیکربندی کردن، تشکیل دادن، ایجاد کردن، اختراع کردن، شکل دادن، قالب دادن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
باند زدن، سریع، بستن، بسته بندی کردن، محصور کردن، حبس کردن، نصب کردن، قفل کردن، بستن به
دیکشنری سواحیلی به فارسی
خرید کردن، برای خرید، خریداری کردن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
برهنه کردن، آشکار کردن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
پرشور، خودت را بشکن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
ریز ریز شدن، شکستن، منحل شدن، فرسوده، خراب
دیکشنری سواحیلی به فارسی
جذب کننده، جالب، فریفتن، جذب کردن، جذّاب، جذّابیت، فریبندگی، مجار کردن، قانع کننده، دلربا، وسوسه انگیز، دلنشین
دیکشنری سواحیلی به فارسی
خلاصه کردن، سرودن، تصوّر کردن، تصویب کردن، راندن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
مراقبت کردن، برای مراقبت از، تأمین کردن، توجّه کردن، پرستاری کردن، نگهداری کردن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
نشت کردن، نشتی، چکّه کردن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
محصول برداشت کردن، برداشت، برداشت کردن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
بطور خردکننده، با شکستن
دیکشنری سواحیلی به فارسی