ترجمه kujivunja به فارسی - دیکشنری سواحیلی به فارسی
واژههای مرتبط با kujivunja
kujivunia
- kujivunia
- مُتِکَبِّر، بَرایِ اِفتِخار کَردَن، اِفتِخار کَردَن، بِه رُخ کِشیدَن، مُتِکَبِّرانِه، مُفتَخِر، خُود را مَغرور نِشان دادَن، خُودخوٰاهانِه
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kuvunja
- kuvunja
- شِکَستَن، بَرایِ شِکَستَن، مُنحَل کَردَن، نَقض کَردَن، قَطع کَردَن، پارِه کَردَن
دیکشنری سواحیلی به فارسی