- کراشیدن
- آشفته شدن پریشان گشتن، تباه شدن نابود گشتن
معنی کراشیدن - جستجوی لغت در جدول جو
- کراشیدن ((کَ دَ))
- تباه شدن کار، پریشان شدن
- کراشیدن
- آشفته و پریشان کردن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
استفراغ کردن
منکسر کردن، انکسار، منتشرکردن
خراش دادن
خراشیدن و پاک کردن
پریشان کردن، پراکندن
کراشیدن، آشفته و پریشان کردن
پاشیدن، پریشان کردن، پراکنده ساختن، برای مثال سنبل پرتاب کرد سمن بر پراش / چشم خرد باز کن قدرت الله بین (سنائی - لغت فرس - پراشیدن)
بانگ کردن مرغ خانگی هنگام گذاشتن تخم
خشم گرفتن، خشم کردن، غضب کردن، ستیزیدن، خشمگین شدن
استفراغ، بالا آوردن غذای خورده شده از معده، قی کردن، غذای بالاآورده شده از معده
خراش دادن، پوست بدن را با سر ناخن زخم کردن، کنایه از ناراحت کردن
لرزیدن و بدحال شدن پیش از بروز تب، حالت فراشا پیدا کردن
خشم کردن
آشفته پریشان شده: (بتا، تا جدا گشتم از روی تو کراشیده و تیره شد کار من) (آغاجی)
صدا کردن مرغ در موقع تخم نهادن
خراشیدن، پریشان کردن پراکنده ساختن
قی کردن استفراغ کردن
پریشان، آشفته، برای مثال بتا تا جدا گشتم از روی تو / کراشیده و تیره شد کار من (آغاجی - شاعران بی دیوان - ۱۹۵)
ستردن موی از بدن با تیغ، جدا کردن پوسته یا ورقه های نازک از چوب یا فلز با رنده یا سوهان یا چرخ، تراش دادن، صاف کردن چوب یا تخته، خراشیدن و پاک کردن چیزی
Carve, Whittle
Gouge, Grind, Scrape, Scratch
вырезать
выдалбливать , молоть , скрести , царапать
schnitzen
ausmeißeln, mahlen, schaben, kratzen
вирізати