جدول جو
جدول جو

معنی کراشیدن

کراشیدن
(مُ قَ کَ دَ)
تباه شدن کار. (ناظم الاطباء) (برهان) ، پریشان گردیدن. (برهان). پریشان گردیدن و مشوش شدن خاطر. پاشیده و منتشر گشتن. (ناظم الاطباء). پاشیدن و آشفتن کار. مختل شدن. اختلال یافتن. (یادداشت مؤلف) :
بتا تا جدا گشتم از روی تو
کراشیده و خیره شد کار من.
آغاجی (از آنندراج).
، نابود شدن. (یادداشت مؤلف) ، خلط از سینه برافکندن بسرفه. (یادداشت مؤلف). غراشیدن. گراشیدن. خراشیدن. رجوع به کراشیده و همین مصادر شود
لغت نامه دهخدا