جدول جو
جدول جو

معنی گراشیدن

گراشیدن
کراشیدن، آشفته و پریشان کردن
تصویری از گراشیدن
تصویر گراشیدن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با گراشیدن

گراشیدن

گراشیدن
خراشیدن، پریشان شدن و پریشان کردن. (برهان) (آنندراج). رجوع به گراش شود
لغت نامه دهخدا

گرازیدن

گرازیدن
با ناز و تکّبر راه رفتن، خرامیدن، برای مِثال باغ ملک تو را مباد خزان / تا در او چون بهار بگرازی (انوری - ۴۷۸)
گرازیدن
فرهنگ فارسی عمید

پراشیدن

پراشیدن
پاشیدن، پریشان کردن، پراکنده ساختن، برای مِثال سنبل پرتاب کرد سمن بر پراش / چشم خرد باز کن قدرت الله بین (سنائی - لغت فرس - پراشیدن)
پراشیدن
فرهنگ فارسی عمید